NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ
آقا روح‌الله نامه را گذاشت و گفت بگذارید تا وقتش برسد. وقت‌اش کی است؟ وقتش زمانی است که تو به این موضوع برسی. قرار نیست آقا روح‌الله برای تو تصمیم بگیرد، این بچه تازه متولد شده باید حرکت کند و زمین بخورد تا راه رفتن را یاد بگیرد. این‌ها باید به بلوغ سیاسی برسند. مردمی که آمریکایی‌ها برایشان تصمیم می‌گرفتند و حتی وکیل نمی‌توانستند انتخاب کنند، یک حزب به نام رستاخیز بوده که به کسی اجازه نفس کشیدن نمی‌داد، مستشار هم که در همین شرکت توتال می‌آمده به خاطر همین نفسی که تو می‌کشیدی و به او می‌خورده، حق توحش می‌گرفته، یعنی حقوق خودش را می‌گرفت و یک حق توحش به خاطر اینکه در بین یک جماعت وحشی زندگی می‌کنم. این شأن ما بوده است. باید هر سال هزاران بار خدا را شکر کرد. به خاطر اینکه امام ما را از این کثافت بیرون آورد و این چنین به ما حریت و آزادگی بخشید.

 امام گفت: باشد تا وقتش برسد. آقا کی وقتش می‌رسد؟ در آن زمان در سپاه دو قشر ایجاد شده بود. بنی صدریون و بهشتیون. تشخیص نمی‌دادند که سره و ناسره کدام است. یک‌جا بنی‌صدر گفت که آقای بهشتی ممنوع المنبر هستند و حق صحبت کردن ندارند. این موضوع یک طرف و داستان مسعود رجوی با جماعتش طرف دیگر، آن هم نه مسعودی که الان او را می شناسیم. انسان‌هایی زندان رفته و شکنجه شده و هر دخترشان، شصت‌تای این دخترهای امروزی که از خاتمی و کروبی و موسوی حمایت می‌کنند، بود. نیروهای مسعود و مریم را ندیده بودی عزیزم. هر کدامشان یک کشوری را به هم می‌ریختند و به صراحت می‌گویم که خواباندن فتنه مسعود رجوی و دار و دسته‌اش و خنثی کردن آن‌ها، کار آقا روح‌الله و امثال علم‌الهدی و محسن وزوایی به تنهایی نبود، پشتوانه مردمی لازم داشت. خیال‌تان را راحت کنم. برای اینکه بفهمی که جماعت مسعود رجوی و قد و قواره شان در چه حدی بود، اینگونه می‌گویم که بفهمید.
 تا اینکه شبی که سرخاب و سفیداب مالیده بود تا با مریم و مسعود فرار کنند، جماعت بیرون ریختند و شعار مرگ بر فلانی و درود بر فلانی می‌دادند. یک سال است که رهبر دارد کد می‌دهد، ملت باید این را زودتر از این‌ها می فهمیدند. حواس‌مان باید جمع باشد، چه خواص و چه عوام.
 فتنه‌های بعدی مانند فتنه شریعتمداری در آذربایجان که خودش برای کل انقلاب کفایت می‌کند، خودش یک داستان است. خلق عرب، دار و دسته دارد، آیت الله دارد، سید دارد، پیروان دارد و خودشان برای همه جریانات کفایت می‌کنند. بمب‌گذاری در اماکن عمومی و خطوط انتقال نفت و تهیه سلاح و مهمات و قاچاق و... خود خلق عرب برای جدا کردن خوزستان کفایت می‌کرد. خلق ترک و مسلمان از طرف دیگر. شمال یک داستان، خلق کرد یک داستان. فتنه‌ها پشت سر هم. از طرف دیگر ترور خواص، امثال مطهری و بهشتی و 72 تن از یارانش و بعد ترور نخست وزیر و رییس جمهور، چهار نفر از ائمه جمعه را به شهادت رسیدند. مثل همین ریگی و طالبان و وهابیون و...که هنوز تشکیل نشده بودند، امثال گروه مسعود رجوی کارهایی می‌کردند. این ها یک طرف و جنگ هشت ساله یک طرف دیگر. 
در آخر جنگ هم داستان دیگری داشتیم که قرار نبود این گونه تمام شود. قرار بود شما پرچم را در بغداد بزنید. یک شبه پذیرش قطعنامه توسط آقا روح‌الله اعلام شد. آقا شما تا 15 روز پیش اعلام کرده بودید که حسینیان آماده باشید، کمربندها را سفت ببنیدید هیچ کس حق ندارد کوچکترین مسامحه ای کند، چطور این قطعنامه را پذیرفتید! آقا چرا این زهرنامه را امضا کردید؟ گفت باشد تا وقتش برسد و در آینده برای شما مشخص خواهد شد. همه کسانی که داغ آن زخم را داشتند، در همین دوران فتنه دوباره این زخم چرکین سرباز کرد و بوی این زخم که بیرون زد، مجبور شدیم که ببینیم که خدایا داستان چه بود و بخشی از جواب سوال ها را گرفتیم. 
در مجلس ششم به رهبر انقلاب نامه نوشتند که اگر بخواهید برای زهرنامه نوشتن، مثل حضرت امام دیر اقدام کنید، انرژی و سرمایه را هدر داد‌ه‌اید! همین جماعت حسن روحانی‌ها و امثال این‌ها، به اضافه نماینده های آمریکایی تبار فشار گذاشتند که آقا امضا کنید و این امضای شما موجب امتنان ملت خواهد شد. قشنگ گفت که: خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست کمانگیر ما را، کسی تا قیامت پیدا نمی کرد از آن گوشه کهکشان تیر ما را، ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را، ولی خسته بودیم و می برد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را، طلا را که مس کرد دیگر ندانم چه خاصیتی بود اکسیر ما را.
 قطعنامه امضا شد و بعد از آن خیال این جماعت راحت شد. قبل از آن هم می گفتند، جنگ جنگ تا یک پیروزی. امام فرمودند: بس کنید و دیگر این حرف ها را نزنید، جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان. در هر جایی که ندای مظلوم و مسلمانی که فریاد یاللمسلمین بلند شد، آنجا خاک و اقلیم ماست. این شعارهای ایران و... که دو مرتبه باب شده است و از کیسه پوسیده ها در آوردند و شیپور می زنند، یکی نیست به این ها بگوید که در این تابوت جنازه ای نیست که ای احمق ها سینه می زنید.
 موقعی که کوران جنگ بود، احمد متوسلیان از اینجا هزارتا آدم و یک لشگر را در قلب فلسطین و لبنان برد تا بجنگد. دراین تفکر، بین شلمچه و لبنان فرقی قایل نبود. در این مدل تفکر، چمران در همین سوسنگرد در حالی که می جنگد، شب در مناجات هایش می گوید که ای خدا می دانی که چقدر دوست دارم در کنار آفریقایی ها و برای مبارزه با محرومیت های آن ها می جنگیدم.
 تا قبل از اینکه آقا روح الله رحلت کنند، یک اتفاق بزرگ دیگر افتاد، و آن این بود: در هر منزل حزب اللهی دو تا عکس و دو تا آقا بود. یکی عکس امام و دیگری آیت الله منتظری به عنوان نایب ایشان که خدای نکرده، اگر برای آقا اتفاقی افتاد پرچم به دست ایشان بیفتد. یک شب گفتند که آقا روح الله پیام داد: با دلی خون بار شما را که از همان اول هم واجد صلاحیت این قصه نمی دانسستم از این مسئولیت خلع می کنم، شما را که تجربه نشان داد، شیخ ساده لوحی هستید، برای این منصب مناسب نیستید.1- منزل خودتان را از لیبرال ها تخلیه کنید. 2- خمس و زکات این ها را نگیرید و کاری به این ها نداشته باشید. 3- در مسایل سیاسی دخالت نکنید و اگر خواستید در حوزه تدریس کنید. نه منتظری‌ای که الان او را می شناسید، بلکه کسی که آقا روح‌الله چندین بار گفتند که من در او خلاصه شده‌ام، یعنی اگر می‌خواهی خامه من را ببینی، در منتظری ببین. 
پسرم که الان می گویی، آقا چندین سال پیش گفت، هیچ کس برای من فلانی نمی‌شود. این داستان (خلع منتظری) را اگر برای تو تعریف کنند، چه می‌گویی؟ منتظری‌ای که پدر شهید بود و مدرس حوزه بود. امام قسم خورده است، برای این اسلام که به اینجا رسیده است، این اسلام خیلی بالاتر از این هست و باید زن و بچه و رفقا را فدا کرد. 
مادر ما همان شب که این پیام پخش شد، گفت، بچه قاب عکس را پایین بیاور. گفتم: مادر صبر کن شاید اشتباهی شده است و تلویزیون یک چیزی را خوانده، گفت: می‌گویم، پایین بیاور. بالاخره عصا را زد زیر قاب عکس و ده تیکه شد. ما آمدیم مسجد و گفتیم که چرا این جوری شد. یک عده گفتند که آقا کهولت سن پیدا کرده است و یک عده گفتند که به آقا خط داده اند که این گونه شده است و... ده روز طول کشید تا من قاب عکس را پایین بیاورم و خیلی از دوستانم تا همین الان قاب عکس را پایین نیاورده‌اند. 
آقا هم رحلت کردند، انتظار فرج از نیمه خرداد کشم، خودش همه چیز را پیش بینی کرده بود. کی و کجا چه اتفاقاتی خواهد افتاد. ترسم از آن است که سلمان رشدی را بزنید و نمی زنید و ده سال دیگر بیایید بگویید که مخالف موازین دیپلماسی بوده است. ده سال دیگر وزیر امور خارجه ای در راس کار آمد که گفت این حکمی که آقا روح الله داده است مخالف دیپلماسی است. زمانی که رحلت کردند خدا بازهم عنایت کرد و به برکت این همه خون، خدا پرچم را به دست فرزند و سیدی از تبار اولیاء و انبیاء، خلف صالح و فقیه سپرد. حسادت ها از این جا شروع شد، فتنه ها دوباره شروع شد، گفتند در زمان آقا روح الله که نتوانستیم (چون جرأت نداشتند) دو مرتبه سر درآوردند گفتند آقا برای خودش، آقا باشد، کار اجرایی دست ماست. طی 16 سال که مسیر ضد ولایت و ضد تفکر آقا روح الله با شیب نرمی به سمت از بین بردن کل تفکر آقا روح الله در وزارت خارجه و کشور و فرهنگ و ارشاد پیش رفت و محصول همه آن قصه ها را در فتنه دیدید. ما هم به این باور رسیدیم که دیگر تمام است، چون این تبلیغ می شد که مردم دیگر تفکر روح الله را نمی خواهند. یک وقت خوب بود ولی دیگر نمی شود ادامه داد. تا کی باید بجنگیم. با همه دنیا که نمی توانیم بجنگیم به قول خاتمی باید یک جا بنشینیم و دیوارهای یخ بی اعتمادی بین ما و آمریکا باید شکسته شود. 
باز هم این را تو نمی دانی پسرم، تو همین دیروز داشتی دیپلم می گرفتی و همین که افتادی در دانشگاه، گفتند که بدو وقت انتخابات است و به یکی از این دو نفر رای بده. اما یک دفعه در چهار طیف در سال 84 شما مردم تصمیم عجیبی گرفتید که چرای آن را من نمی دانم. سه تیر به نماینده های زر و زور و تزویر زدید و دوباره جریانی را بر سر کار آوردید که در مقابل آن سه جریانی بود که هرکدام به آمریکا چراغ سبز نشان می دادند. همه‌شان هم با امام فالوده خورده بودند. عکس‌هایشان هم هست، عینک دودی، چشم های آبی و چهره ها در زوایای مختلف. شما به کسی رای دادید که اصلا او را نمی شناختید، قیافه چروکیده، قد کوتاه، صورت روستایی و خانواده سالم، دخترها و پسرها در کثافت کاری های اقتصادی به هیچ وجه دست نداشتند و خودش هم پرونده روشنی داشت و شعارهایی که می داد، فتوکپی آقا روح الله بود. تغییر واقعی اینجا اتفاق افتاد. هر کس دیگری که به غیر از احمدی نژاد در مقابل آن جریان های ناصواب قرار می گرفت، سالم بود و این ویژگی ها را می داشت و شعار شفاف می داد، به جای احمدی نژاد رای می آورد. چون رای شما، رای به او نبود، چون او را نمی شناختید، احمدی نژاد نهایتا شهردار تهران بود، به بهبهان و اهواز چه کار دارد. آن جریان خاص ناراحت شد که چرا این کار را کردید، این بیاید، دومرتبه باید مصیبت بکشید، بجنگید و زیر بار فشار اقتصادی بروید. آن دختر شیخ گفت که این مردم، مردم ناصوابی هستند، این ها هر از چندگاه قدر ناشناس هستند، بابای من، آقا را آقا کرد. آیا موقعی که به تو رای دادند تا نماینده زن اول مجلس شوی، اشتباه نبود. مردم از آن موقعی که گفتی، دخترها ایرادی ندارد که با شلوار لی بگردند و دوچرخه سواری کنند، رسیدند به اینکه باید حذف شوی، آنجا مردم قدر ناشناس هستند.
 در طول این چهارسال هم دیدید که درست تشخیص دادید. مستقیما آمده سینه به سینه در استان ها و جریان‌های آمریکایی را نیز قطع کرده است، مثل برنامه و بودجه امریکایی که پول می گرفت و خاتمی دو سال یک بار استان خوزستان می آمد و مدام در این دانشگاه و آن دانشگاه، در حال ایجاد یک فتنه بود. 
در این چهارسال به این رسیدند که پول را مستقیم به استاندار بدهند و بگویند این پول در اختیار تو، آن را برای این مردم خرمشهر و آبادان و دیلم که سیلی خورده ها هستند، هزینه و فکری برای این ها کن نه فکر خصوصی سازی و نه فکر بچه های خودت. نه اینکه هر دفعه سراغ شما را گرفتند یا فرانسه ای یا ایتالیا یا دنبال سارکوزی هستید و کاخ الیزه که کلاه بوقی سرت بگذارند، به تو دکترای دروغین بدهند، خود تو اولین آدم درغگویی که دکترای دروغین به تو دادند. دکتر! اگر قدر خودت را می دانستی همان سیاست برای تو کفایت می کرد دکترا نمی خواست، تو سیادت همه ما را در نامه 2003 که به آمریکایی ها دادی، فروختی. نوشتی ما آماده ایم برای منکوب کردن حزب الله و حماس و سپاه پاسداران و برای همه اینها آماده ایم که مذاکره کنیم. موسوی هم از محمود عباس پول گرفت. 
این سری چه کسانی را که در صحنه ندیدیم. این ها که تا دیروز علمدار جنگ و فرمانده سپاه بودند. این چرا جلودار این هاست؟ برای چه در تلویزیون که با او مصاحبه کردند و پرسیدند که شما چرا جلو رفتید؟ گفت: به دلیل اینکه چون دیدیم که این ها دارند مناقشات را به کف خیابان می کشند، خودم به عنوان اولین نفر رفتم وزارت کشور اعتراض کردم تا در کانال قانونی مسیر اعتراض طی شود و بقیه هم یاد بگیرند و پشت سر ما بیایند.
آقای دانش جعفری را به عنوان نماینده گذاشتند، که دو تا صندلی این طرف‌تر از آقا، با ایشان محاجه کند که آقا قبول کن که در انتخابات تقلب شده است. بی ادبی را هم او شروع کرد تا اینکه بقیه بیایند. بارک الله به تو فرمانده سپاه که تو دهن نماینده ات نزدی! ما متأثریم به خاطر این اتفاق‌ها! 
ولی اگر می خواهی تو سقوط کنی کسی نمی تواند تو را نجات دهد. معاونش در صدا و سیما در برنامه دیروز و امروز و فردا آمد گفت که امداد الهی در جنگ نبوده و این حرف‌ها خزعبلات است. گفت: جریان بنی صدر جاسوسی نبوده و تنها تلقی اش از ریاست جمهوری اینگونه بوده است. جنگ چرا این گونه تمام شد؟ ما روزهای آخر بند پوتین هم نداشتیم. احمد متوسلیان داستانش به گونه ای دیگر. آیا فتنه را قبول دارید؟ نه فتنه را قبول ندارم. مناقشات سیاسی است بین دو جناح، خود آقا گفته... 
هشت ماه طول کشید، چرا؟ مردم اول رفتند قم، علما و بزرگان تکلیف ما را مشخص کنید. چه کسی راست می گوید. برخلاف دوره های قبل نشد. یک سری دارند هم نوایی می کنند و یک سری هم دارند... مردم در یک گیجی و کلافگی هستند، تا الان فکر می کنند که داستان، سر یک تقلب است. همه خارجی ها دارند در یک شیپور می دمند و آن قدر این موج رسانه ای قوی است که به همه دارد اثر می کند. بالاخره آیا تقلبی صورت گرفته؟ کمتر کسی هست که در اداره و منزل با این فتنه اذیت نشود. 
برحسب نسخه ای که آقای جورج سورس برای خاتمی و دار و دسته اش پیچیده بودند، گفت اشتباه کردید در اینکه عجله کردید و فکر کردید که با چند تظاهرات کار تمام می شود. در صورتی که ویژگی انقلاب مخملی این است که صبر و تحمل داشته باشید. یک دفعه نباید از نیروهای مسعود رجوی استفاده کنید. وقتی در جبهه ات از گوگوش تا سروش از مسعود رجوی تا بهایی ها همه را می آوری، دیگر نمی توانی غائله را جمع کنی. بعد همه هم سهم خودشان را می خواهند. هر چند اگر عجله هم نمی کردند باز هم نمی توانستند. شتر در خواب بیند پنبه دانه، فکر می کردند اگر بخواهند مخملی و با صبر و حوصله جلو بیایند، می توانند این جریانی را که سی سال بلوغ سیاسی پیدا کرده، زمین بزنند. اگر هم در مواردی در تشخیص مشکل دارد، برای این است که خواصش بصیرت نداشتند و در همگرایی با فتنه کلافه شده اند.
 این جریان، تابلوی خط امام را هم ابزار کرد. امام خمینی را برای انتخابات می خواستند، میزان رای ملت است البته اگر ما را بخواهند و اگر به ما رای ندادند، تقلب شده است. با امام تا اینجا کار داشتند. چه پول‌هایی که در کارهای هنری و در این راه‌های ناصواب نگرفتند، دو میلیارد تومان به بهروز افخمی دادند فیلم فرزند صبح را ساخت که هدیه تهرانی با شلوار لی نقش مادر حضرت امام را بازی کند! پشتیبانی کننده کیست؟ دفتر امام. همه اسم هایی که شنیدیم و در گوش‌مان پیچیده. پول‌هایی که تا همین الان هم در شرکت های نفتی و گاز سر راست تبدیل به دلار می شود و بدبخت آن بچه مسجد سلیمانی که در کپر زندگی می کند. پول های ناصواب دانشگاه آزاد که کسی زورش نمی رسد جلوی این رانت‌خواری‌ها و زمین‌خواری‌ها بایستد.
 اما به هر حال، همه معادلات‌شان اشتباه از آب درآمد، با خارج و داخل هماهنگ شده بودند ولی خدا نخواست. همین شعار معروف اخراجی ها که هر چه خدا خواست همان می شود نه این و نه آن فقط همان می شود. اینجوری نیست که شما بروید با سوروس و عبدالله و محمود عباس و هیلاری و مسعود رجوی ببندید. حداقل به هیلاری می گفتید که یک شب صبر می کرد و در شیپور شما فوت نمی‌کرد. به مسعود رجوی می‌گفتید ساکت شو، تا حداقل بچه های ما فکر کنند که مستقل هستید و به برکت زور بازوی خودتان در صحنه آمدید. اینقدر شما احمق بودید و احمق تر کسانی هستند که حاضر نیستند مرز خودشان را به تعبیر حضرت آقا روشن کنند. به زور بعد از 25 بهمن امسال، اعلام برائت کردند. فایده ندارد، حتی اگر اعلام برائت کردید شما دیگر خواص نیستید... شما مگر نمی گویید سرباز هستید، بیایید در یک خط، مانند همه این هایی که سرباز هستند. حق ندارید دوباره بیایید در اتاق فکر بنشینید و بگویید که ما استراتژیست‌من اتاق فکر هستیم و ما هر چه گفتیم ملت و مردم باید عمل کنند. نه خیر، شما سقوط کردید و کارتان تمام شده است. از این به بعد مردم بنا ندارند آن احترامی که خودتان برای خودتان قایل هستید، به شما بگذارند. شما سقوط کرده اید. یکی از برکات این فتنه این بود که جای خواص و مردم عوض شد. مردم عادت کرده بودند که بپرسند، حاج آقا چه کار کنیم و به چه کسی رای بدهیم و به چه کسی رای ندهیم. هشت ماه طول کشید تا اینکه رسید به شب عاشورا و روز عاشورا که ریختند بیرون و فریاد زدند، مرگ بر اصل ولایت فقیه و روز عاشورا کف زدند و سوت زدند، همین موسوی و دارودسته اش گفتند که این ها اصحاب ما هستند. امت شهید پرور همین ها هستند. مردم در 9 دی به خیابان ها آمدند تا دست تجلی الهی را یک بار دیگر نشان دهند. کسانی در 9 دی آمدند (من نفهمیدم که در اهواز چه گذشت و شما چه کار کردید) ولی در تهران کسانی دست آقا بالای سرشان بود که اگر این ها روز عادی به خیابان می آمدند من اگر مأمور امر به معروف و نهی از منکر بودم، می گفتم این ها را بگیرید. این گونه افراد دست حضرت آقا را گرفته بودند و در جهت ولایت و نظام شعار می دادند. این ها فهمیدند. حالا یک بچه ای به بنی صدر رای داده است، فهمیده که اشتباه کرده و حالا از آن مسیر برگشته است. 
از اینجا به بعد جای خواص و عوام عوض شده است، مردم دیدند که دیگر نمی شود به خواص اعتماد کرد، تا به حال بچه هایمان را فرستادیم به جبهه و شهید داده ایم، از این به بعد هم پرچم را خودمان نگه می داریم. برکت فتنه این است که شما بار دیگر جمع شدید و دومرتبه احساس خطر می کنید. گوش‌های همه تیز شده است، همین الان علی‌رغم اینکه به احمدی نژاد ارادت داریم، همه کارهایش درست، اما یک جاهایی اشتباهاتی دارد، یک حرف ناصوابی توسط معاون دست چندمش زده می شود، همه حواس‌شان جمع است. ولی حواس‌مان باید جمع باشد و بی خودی فشنگ ها را هدر ندهیم. یک فشنگ خواستید بزنید به یک جریان ناصواب، یک دانه بزنید و بقیه را نگه دارید. موسوی خویینی ها یادت نرود. همان قدر که در مورد مشایی حساسیت داری، این فرد هم یادت نرود. اتاق فکر فتنه یادت نرود. اگر با این قصه به صورت ریشه ای برخورد نکنی، این فتنه را ریشه ای برخورد نکردی، تو دنبال مشایی بودی، دوباره از پشت، همان جریان فتنه در 25 بهمن به تو زدند. در مجموع از 100 نمره بده. چرا خودت را اذیت می کنی. از نظر تو سقوط کرده است رییس جمهور از نظر شرع سقوط کرده است، خب ایرادی ندارد از نظر ما که سقوط نکرده است. دو جا حرف آقا را گوش نکرده است، دو نمره نده. از بیست بده 18 و یا 16 و انشاء الله تا پایان خدمتش بر راستای تفکرات حضرت آقا بماند. انشاء الله تا امروز که سربلند بوده است، بعد از این هم سربلند باشد. حواست باید جمع باشد، با ماسک و امثال این ها نمی شود جریان شیمیایی را گذر کرد. خب، اتفاق خوبی پیش آمد، ریزش و رویش مجدد. 
اما وظیفه ما؟ 
اول باید دقت کنیم که در این هجمه آتش، چه در آتش کربلای 5 که در این هشت ماه به مراتب سنگین تر از آن بود، وقتی احساس تکلیف می کنی، در منزل وقتی آتش به وجود می آید، جواب نمی توانی بدهی، مثل این عزیزان قاطی می کنی و بدتر از من چیزی می گویی. باید پایت روی پدال ترمز باشد، نه اینه بدتر از من یک دفعه یک چیزی بگویی، صد تا دوربین دارند فیلم می گیرند. باید آستانه صبر و تحمل را بالا ببری، باید حداقل پنج سال کار فرهنگی کنید. نباید دوباره جریان فتنه بیاید معاذالله. اگر این سری بیایند همه را شخم می زنند. سری قبل اولین کسی را که سر کار آوردند، وزیر ارشاد بود که الان در VOA و BBC است و تا قبل از فتنه می آمد تهران یک زن را طلاق می داد و دوباره می رفت. دومرتبه بگذاریم بیایند، سرکارنمی شود. 
بعد از این هم باید بدانیم که اگر دو مرتبه خواستیم رای بدهیم، باز ملاک و معیارها برای ما مهم است و همه یاد گرفته اند. چون مردم به تفکر رای می دهند نه به قیافه، والا اگر می خواستند به قیافه رای بدهند به این رای نمی دادند، نه هیکل درست و حسابی دارد و نه قیافه لپ گلی مانند بنی صدر داشت که یک مقنعه بر سرش بیندازد و فرار کند. الحمدالله قیافه ندارد، به قول شما ماهی یک بار حمام می رود، همه این ها را گفتید ولی باز هم رای آورد. باز هم دوره بعد به شما می گوییم که چه کسی رای می آورد، بروید یک نفر چروک تر از این پیدا کنید، نروید دنبال خوشگل و خوش قد و قواره و عینک فنسی و چشم آبی، نروید دنبال این آدم ها. مردم دیگر گول نمی خورند. مردم تفکر برایشان مهم است، جهت گیری ها برایشان مهم است. 
به برکت همین فتنه این هیئت‌هایی که متفرق شده بودند، دومرتبه جمع شدند، در فتنه قبل یک نقطه قوت هیئت‌ها بودند چون هیئت‌ها همه یک دست یک حرف می زدند، در مقابل، پایگاه آنها در بیرون در اداره ها و سازمان ها و دانشگاه ها، حوزه استحفاظی‌شان بود و ما هم در هیئت ها بودیم. هیئت ها در تهران خط را می دادند و هیئت‌هایی که پشتوانه مردمی قوی داشت توانست این آرای متحد و با تفکر رهبری را بیاورد و رای قاطع بیش از 24 میلیون نفر را و تو دهنی بزرگی زد، این قدر اختلاف فاحش بود.
 هیئت ها و NGOها در دانشگاه‌ها و بسیج در دانشگاه‌ها، باید فعالیت کنند. هنوز خیلی با تفکرات آقا روح الله فاصله داریم. هنوز تفکر روی زمین مانده است. اصلا این بچه نمی داند که موضوع چیست، جالب است هرجا که می رویم این مطالب را می خوانیم، می گوید: این کتاب و این تفکرات چیست که تو هر جا می روی آن را می خوانی. دو میلیارد و خورده ای در دست شما هست و شما فیلم درست می کنید اما قرار نیست این مطالب را تکثیر کنند و قرار نیست که پیام قطعنامه و منشور روحانیت را یک بار دیگر برای بچه من بخوانند. با این گونه تفکرات بیگانه اند. اصل آقا روح الله را دوست دارند اما فرامین اساسی ایشان نسبت به این اتفاقات خوانده نمی شود. بنا نیست اصلا خوانده شود:
 «آن قدر که اسلام از این روحانیت مقدس نما ضربه خورده است از هیچ قشر دیگری نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین است که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم از این موضوع و ذایقه ها را بیش از این تلخ نکنم، ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز سیاست بازان امروز شده اند و قس علیهذا.
 مردم عزیز ایران باید مواظب باشید که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوء استفاده نکنند و با موج آفرینی و تبلیغات از آن نسبت به روحانیون متعهد، بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچ کس قائل نیست و خدا می داند که شخصا برای خود مصونیت قایل نیستم اگر تخلفی از من هم سر زند مهیای مواخذه هستم.» 
یاد داد به مردم که چگونه باشند و برای همین است که این گونه بزرگ منش هستند. پسرم و دخترم لایه های پنهان این فتنه را برای ما بازگو نکردند. پیرهایمان مانند من فراموش کار شده اند و جوانان ما نیز با همین جریانی که در این سه دهه گذشت، اصلاً آشنا نیستند. به برکت همین فتنه است که جوان ما تا عکس بنی صدر و رجوی را می بیند، می شناسد والا...
اگر می واهید از دست ندهید دو مرتبه باید خط را گرم نگه دارید. گرفتن خط کربلای 5 به مراتب راحت‌تر از نگه داشتنش بود. قطعنامه را امضا کردید و به آن طرف هم اعلام کردید که دیگر ادامه نمی دهید، سلاح زمین، بیایید بررسی کنید ببینید که چه کسی متجاوز بوده است و غرامت دهید. آیا انجام دادند؟ سه روز بعد از اینکه امضا کردید و قرار شد که دیگر ادامه ندهند؟ چه اتفاقی افتاد. دوباره برگشتند. مریم رجوی تا اهواز برگشت. سر دوراهی دارخوین تا نرسیده به کیلومتر 15 تانک ها روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر که شش سال پیش گرفته بودیم، رژه رفتند، تا پل فلزی کرخه آمدند، سه راهی دشت عباس، مهران و سومار و گیلان غرب آمدند و تا اسلام آباد آمدند و...
 همین الان اگر اراده کنند باز هم بزنند امشب بفهمند که این جمعیت را به عنوان پشتوانه نداریم، امشب را به فردا صبح نمی گذارند. علاف نیسیتم که بیاییم بنشینیم اینجا این جماعت همه کار دارند. حضور در اینجا یعنی اینکه ما هستیم.
 پای کار هستیم. نه پشت سر آقا، بلکه پیشاپیش ایشان. سرباز باید جلوی فرمانده باشد. در خطوط فکری باید پشت سرآقا باشید نه در مسایل نظامی و الا در جبهه جنگ اولین تیری که بیاید به پیشانی فرمانده می خورد. در زمان جنگ همت و حسین خرازی و... را همین گونه از دست دادیم. باید پیشانی جبهه باشیم.
 حواس ها باید جمع باشد عزیزان. خط را که گرفتید، نگه دارید. بروید مرخصی می زنند دوباره فاو را می گیرند. انتخابات مجلس بود رادیوی ما، یا کد می داد یا اشتباه بود یا خیانت بود، مثل اتفاقات دیگر، می گفت که امروز در فاو 400 نفر از رزمندگان ما رای دادند به فلانی. این یعنی چه؟ 400 رای نه اینکه 400 نفر رای دادند، یعنی اینکه 400 نفر در خط و پای کار هستند. یعنی اینکه 400 نفر بیشتر نیستند، بزنید و داخل کشور بیایید. 
این نه بزرگ را شما گفتید، به همه این جریان‌ها. اما این "نه" انشاء الله باید از خبرگان به خواص شنیده شود. می خواهید مختار باشید که در خیابان شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه بدهند و سرآقا را بالای نیزه ببرند و بعد بیاییم ادای مختار را در بیاوریم. مختار به چه کار می آید؟ برویم قصاص بگیریم که چه شود. آن موقع که گفتند این عمار؟ باید حواستان جمع باشد که کف خیابان باشید. داستان عاشورا یک صبح تا ظهر است. هر کس نرسید چه بشود که بخواهد با مختار همراه شود و قیام کند تا اجرش با سیدالشهدا باشد. معلوم هم نیست که با مختار باشید. جنگ را غنیمت بشمارید و پای کار باشید و خط را رها نکنید. می خواستند کل دانشگاه آزاد را وقف کنند، گفتند یک جوری بنویسید که به ولایت فقیه ارتباطی نداشته باشد. این نظام ممکن است در آینده ولایت فقیه نداشته باشد. ولایت فقیه تمام شد!
 امشب در جایی نشسته ایم که حسین علم الهدی که رحمت خدا بر او باشد، می گویند، زمانی که می خواستند ولایت فقیه را در قانون اساسی نیاورند، آمد همین جا و متن اینکه چگونه باید این اصل در قانون اساسی گنجانده شود، را نوشت و برد داد به شهید بهشتی و گفت: شنیدیم که می خواهید این اصل را حذف کنید. بچه دانشجویی که تو افتخارت علمداری مکتب حسین علی الهدی است. کاری مهم تر از آنچه که در هویزه انجام داد، کاری که باید نهادینه می شد، کاری که حضرت آقا روح الله گفت: پشتیبان ولایت فقیه باشید... نگفت پشتیبان جبهه و هویزه باشید که در نوع خودش مهم بود.
امید و انتظار اینکه انشاءالله در این داستان حضرت آیت الله مهدوی کنی که موید حضرت امام و آقا هستند، انتخاب شوند، خواص ما حواس‌شان جمع باشد که جریان با بصیرتی را بر سر کار بیاورند که بتواند مستقل و انقلابی، ریشه جریان فتنه را بخشکاند تا این امنیت به جامعه سیاسی ما برگردد و بتوانیم نقش‌مان را در صحنه سیاسی بازی کنیم. ما بسیار تأسف می خوریم، که در مصر و لیبی و بحرین و عمان و قطر حضور نداریم. همه می گویند که این زلزله انقلاب شماست، اما اگر این جریان خائن نبودند، دو دهه این انقلاب ها زودتر رخ می داد. ما افسوس می خوریم که در این بحبوحه انقلاب ها باید خط خودمان را نگه داریم. خط ما در دو دهه قبل بوسنی و لبنان و تربیت افرادی مانند عماد مغنیه و سید عباس موسوی بود، این خط می‎توانست جلوتر هم برود، منتهی فتنه نگذاشت. پنج سال نبرد امیرالمومنین و سه نبرد داخلی با خواص و اصحاب فتنه. با خامنه ای کسی نگردد گمراه او در شب فتنه می درخشد چون ماه، در هر نفسم برای او می خوانم لاحول و لا قوه الا بالله.

 

 


[ شنبه 89/12/21 ] [ 8:8 صبح ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 398
بازدید دیروز: 245
کل بازدیدها: 4392738