NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ

محمدعلی ابطحی در جدیدترین مطلب “وب نوشت" خود به خاطراتی از گذشته وبلاگ نویسی خود اشاره کرد و نوشت: یکبار من بیرون دفترم بودم.

 آن موقع ها هم خیلی که وضعمان خوب بود، با dialup وصل میشدیم. کلی مکافات داشت. یکی از دوستانم پسورد من را داشت که تلفنی گاهی باهاش هماهنگ میکردم که راس ساعت ?:?? دقیقه صفحه را up کند. صبحیه مطلب را نوشته بودم. هر روز هم عکس جدید میگذاشتم. عکسها آن موقع تو آرشیوم شماره داشت.

شماره عکسی از آقای کروبی که توی جلسه مجمع نشسته بود را یادداشت کردم و عصری تلفنی به همکارم گفتم این عکس را بگذارد. آخرم نفهمیدم اشتباه از من بود یا از او. هر دو مون نیم من بودیم.زیر بار نرفتیم. اتفاقی که افتاد این بود که آفای کروبی دریکی از جلسات سیگار بغل دستی اش را گرفته بود که پکی بزنه که عکس گرفته بودم.

این عکس اشتباهی پابلیش شد. به قول تهرونی ها ادد فردایش هم روزنامه اعتماد این عکس را به نقل از سایت من منتشر کرد.

کلی رابطه مون با آقای کروبی گل آلود شد. رئیس مجلس بود. هرچی آمدیم قسم و آیه بخوریم که تصادفی بوده، کسی باور نمیکرد. ما هم اون روی فلانمون بالا آمد و شروع کردیم به دفاع کردن که اصلا خیلی هم کار خوبیه. مردم باید مسئولانشان را بی روتوش ببینند و از این حرفا.

خانم کروبی بعد ها پیغام داده بود که اگر راست میگی، چرا تا حالا عکس آقای خاتمی را با پیپ نگذاشتی؟ راست میگفت البته ولی به روی مبارکمون نیاوردیم.تا اینکه خوشبختانه تو ماجرای انتخابات دیگه روابطمون با آقای کروبی خیلی خوب شد.
حالا که صجبت عکس شد این پشت صحنه را با خاطرات عکسی ادامه دهیم. روم به دیوار. یکبار چه افتضاح یکی دو ساعته شد. توی آرشیوم دوتا عکس با یک شماره رفته بود. نمیدانم چرا. من عکس دو تن از وزرا را انتخاب کردم که عکس روزم باشد.

 با همان شماره یک عکس هم در آرشیو مربوط به یک سگ گله بود که با فاصله زیادی از گوسفنداش نشسته بود. به نظر خودم کلی برایش هنر خرج کرده بودم و روی زمین خوابیده بودم و از این هنری بازیها. عکس آن دو وزیر محترم را که از دوستان صمیمی ام بودند up کردم و زیرش نوشتم آقایان فلان و فلان، وزرای فلان و فلان و با عجله در لب تاپ را بستم و رفتم.

 نیم ساعتی گذشت دیدم پشت سر هم sms میاد.باز کردم همه نوشته بودن به داد وبلاگت برس. منم دسترسی نداشتم. مجبور شدم رفتم یک کافی نت. دیدم ای دل غافل. اون عکس سگ گله آمده بالا با زیر نوشت آقایان فلان و فلان، وزرای فلان و فلان. زود عکس را عوض کردم و یک عکس طبیعت گذاشتم.

 دست بر قضا شب جائی مهمانی بودیم که هر دو وزیر محترم هم بودند. خیلی نزدیکشان نمی رفتم. ولی دیدم انگار نه انگار. تا مطالب اینترنت برای آنها پرینت گرفته شود و بهشان بدهند کلی زمان طول میکشه.خدارا شکر کردم برای آن لاین نبودن وزرای محترم. وگرنه چیزی بود که باید می آوردیم و باقالی بار میکردیم.

اینم بگم تموم کنم. تو اطاق بغلی جلسات هیئت دولت، اطاقی هست که وزرا برای تلفن های مهمشون میان اونجا. یکبار یکی از وزرا، داشت با تلفن سیاسی خیلی حرف سری را میزد و تازه عادت کزده بودم با دوربین عکس بگیرم. از این آقاهه که خیلی حرفهای سری می زد، عکس گرفتم. برای یک لحظه قاطی کرد و گفت نمی بینی داریم سری حرف میزنیم!


[ شنبه 89/6/6 ] [ 2:59 عصر ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 179
بازدید دیروز: 353
کل بازدیدها: 4400567