NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ
راستی آیا اگر حضرت امام (ره)به خواب آقای رفسنجانی بیاید این بهتر نمی تواند زبان حالش را بیان نماید،قضاوت با خودتان!!!

یادش بخیر ماه رمضون چه شب های بود؛یادمه یه روز که افطارخونه بودم و با عیال در حال دیدن ""در مسیر زاینده رود ""بودیم ،یه هو خوابم برد.چه خوابی !!! اولش احساس کردم از افطار زیاد وحلیم بوقلمون با خودم گفتم شاید بو قلمونه نامرد  نفرینم کرده.
ولی دیدم نه ،انگار جدی جدی دارم
خواب میبینم  شایدم کما بود نمیدانم
دیدم رهبر انقلاب داره به سرعت به طرف می یاد. خیلی ترسیدم ،دستانم شروع به لرزیدن کرد ،خیس عرق شده بودم و امام آمد. . .
امام: علیک سلام اکبر آقا
اکبر: (اکبر زبانش میگیرد )س س  س لام . .  س سلام از ماست، حقیقتا ما حُل شدیم ویادمان رفت سلام کنیم  
امام: اکبر جان حالت چه طوره ؟
اکبر :  ( لکنت زبان کمتر شده )الحمدلله شکر نفسی ،میاد و میره
امام:از خانواد چه خبر از آقا پسر ها از
مهدی؟
اکبر: (منُو مِن)
امام:چرا به منو من افتادی؟
اکبر: (اکبر در حالی که سرش پایین بود ،می گوید)حقیقتا روم سیاه امام
امام: چه شده؟
اکبر: (اکبر سرش هنوز پایین است)آقا جان
مهدی آبرویم را برده
امام :درست بگو ببینم چه شده؟
اکبر:آخه!؟
امام :آخه چیه... بگو ببینم چه شده
اکبر: حقیقتا آقا ، پسرم را برای ادامه تحصیل به انگلیس فرستادم  ولی انگار اونجا
رفیقای ناباب دورش کردن رفت تو کارای خلاف  حتی چند بار هم به دادگاه فراخونده شد ، وآن هم نیامد ..بالاخره آقا جوان اند و جاهل...
امام: یعنی همش همین . . .  بخاطره این ناراحتی. . .  راستش رو بگو ببینم چه شده؟
اکبر: حقیقتش داستان از همون جایی شروع  شد که (
استات. اویل )  گندش درامد. یه شرکت نفتی بود که پول های زیادی داخلش رد وبدل می شد و مهدی هم جوانی کرد و یه مقدار را برای قرض برداشت ... قضیه انتخابت هم که   . . . همه فهمیدن ، پدر سوخته رفته بود انگلیس درس بخونه ها ولی با این دوستاش زدن تو کار انقلاب مخملی و تجارت اسلحه ، تو ایرانم حسابی گردو خاک کرد ولش کن.. ..(اکبر در حال پی چوندن امام) آقا شما تعریف کنید؟
امام:(
امام می خندد ) بگذریم از دختر ت چه خبر ،فاطمه خانوم
فائزه خانوم؟  

اکبر: (اکبر باز امام را می پیچونه)امام شما از خودتون بگین  چه خبر ها؟خودتان که خوبیدانشاء الله؟
امام: اکبر تفره نرو دیگه چی شده؟
اکبر:حقیقتش فائزه هم همکار مهدی شده بود ، ما قرار گذاشتیم تو انتخابات محمود شکست بخوره ولی تیرمون به سنگ خورد ، فائزه و مامانش هی می گفتن مردم بیان تو خیابونا وقتی غائله خوابید اونم مجبور شد مخفی شه ، فائزه بدجوری بدآورده به مشکل مالی برخورده . حقیقتا می خواستم از صندوق قرض الحسنه ی مسجد محل برایش وام بگیرم. . .امام: (لبخندمی زند)ولش کن . . . همسرت چه طور ایشان خوب که هستن؟اکبر:( اکبر باز سرش را پایین انداخت وسرش را تکون داد)!!
امام: آخه اکبر من چی  به تو بگم، اکبر نا سلامتی تو دست چپ من بودی این بود جواب این هم  اعتماداکبر:(حالت شرمساری)آقا جان اگه بزاری می خواهم چند لحظه با شما دردل کنم.وقت داری  ؟همه چیز  قبل از انتخابات شروع شد و گاف های پشت سرهم من.  اون سخنرانی در نماز جمعه و اون اعتراض مردم  وپا فشاری  من برای تاکید حرف خودم البته حرف خودم که نه. . . بعد نمی دانم چی شد پشت سرهم بد میاوردم آقا.احساس می کردم  این حرف های که میزدم مال خودم نبود. تارسید به اینجا که دیدم شبکه های ماهواره ی و بیگانه ،همون شبکه هایی که آمریکا واسرائیل از آن ها حمایت میکنند پشت من در آمدنو دارن از من حمایت میکنند . بعد یاد حرف شما افتادم که گفته بودید "هرجا آمریکا از شما حمایت کرد بدانید راه را اشتباه رفتید"حالا می خواهم جبران کنم آقا  ولی دیر است .
خدا من را ببخشد من خیلی به این سید عزیز. . .  ( هاشمی سرش را تکان میدهد وافسوس می خورد)
امام: چه بگوییم تو تمام پل های پشت سرت را خراب کردی وحالا. . .
ولی  توبه کن توبه  وبه دامان ملت باز گرد."من بیشتر از دوران حیاتم به شما کمک می‌کنم"
وامام یک لحظه رفت وتا به خودم آمدم دیدم تلویزیون دارد
ربنا ی شجریان  را پخش میکند.
عفت بالای سرم آمد وگفت وقت صحر است


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:43 صبح ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 528
بازدید دیروز: 825
کل بازدیدها: 4401742