NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
بین ما ، یکى بود که انگار دو دقیقه است از انبارذغال بیرون آ مده بود: اسمش عزیز بود. شب ها مى شد مرد نامرئى! چون همرنگ شب مى شد.و فقط دندان سفیدش پیدا مى شد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد وفرستادنش به عقب.
< type="text/java">>
اوایل جنگ بود. و ما با چنگ و دندان وبا دست خالى، با دشمن تا بن دندان مسلح مى جنگیدیم. بین ما ، یکى بود که انگار دو دقیقه است از انبارذغال بیرون آ مده بود: اسمش عزیز بود. شب هامى شد مرد نامرئى! ادامه مطلب... [ یکشنبه 89/12/1 ] [ 9:40 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب |