NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
این آدم وقتی از کوچهی ما رد میشد، میایستادیم و بازوها، سرکول و سینهی ستبر و هیکل ورزشکاریاش را تماشا میکردیم. چشمهای درشت، موهای فرفری و طرز راه رفتنش که خیلی با وقار و با ابهت بود، با قدمهای سنگین، چشم همه را میگرفت. او همیشه با دایی حبیب به مسجد و هیئت میرفت ادامه مطلب... [ یکشنبه 89/11/17 ] [ 7:39 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب |