NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
بچهها دیدید ناگهان چقدر زود دیر شد؟
این دو روز وصل نمیدانم چرا غمی ناخوانده در سینه داشتم. جوانانی پر شور و شر بودیم که از هم جدا شدیم. حالا همدیگر را یافته بودیم در سربالایی زندگی/ «صارم» فرمانده شجاع که در بلندای قامت و فراخی سینه یکتای اردوگاه بود. به زحمت با چوبدستی هایش جابه جا میشد. سکته مغزی زمینگیرش کرده بود/ بچهها دیدید روزگار چه زود گذشت و آسیاب عمر شقیقه هایمان را هاشور زد؟ادامه مطلب... [ پنج شنبه 89/8/6 ] [ 7:39 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب |