NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ

تداوم رابطه حجت الاسلام رفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق
«یک صبح جمعه، هاشمی به قم آمده است تا حمایت آیت‌الله مصباح از مجاهدین خلق (منافقین) را جلب کند اما هاشمی هر چه در حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اصرار می‌کند، آیت‌الله مصباح می‌گوید صلاحیت آنان برای من احراز نشده است. هاشمی به آیت‌الله مصباح می‌گوید که من آنان را می‌شناسم و با اعتماد به قول من، آنان را تایید کنید! آیت‌الله مصباح پاسخ می‌دهد که اعتماد شما، نتیجه‌اش امضای خودتان است، اگر من امضا کنم، نشان اعتماد بنده به آنان است نه به شما».
رفسنجانی در کتاب خاطراتش در پاسخ به انتقادات مطروحه در این باره و مشروعیت‌بخشی به ارتباطات تشکیلاتی‌اش با مارکسیست‌های شناسنامه‌دار ضمن تحریف تاریخ منشأ شکل‌گیری سازمان تروریستی مجاهدین خلق از موسسان اولیه سازمان رفع اتهام می‌کند و بدون هرگونه اشاره به التقاط فکری موسسان اولیه این سازمان به انکار ریشه مارکسیستی آنان می‌پردازد که در حالت خوشبینانه باید این بذل و بخشش معنوی هاشمی را حمل بر غفلت سیاسی یا علایق سیاسی وی به سازمان یادشده بدانیم.بولتن نیوز:در مطالب پیشین ارتباطات ویژه اکبر هاشمی‌رفسنجانی با سازمان تروریستی مجاهدین خلق در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود اطلاع همگانی از مخالفت‌های حضرت امام (ره) با جریان مارکسیستی یاد شده مختصرا مورد بررسی قرار گرفت که در این باره گفتنی است که عموما هاشمی‌رفسنجانی و حامیان پر و پا قرص کنونی ایشان بویژه از جریان اصلاحات! به بهانه مربوط بودن این ارتباطات به دوره پیش از اعلان رسمی تغییر ایدئولوژیکی منافقین از اسلام به جریان الحادی مارکسیسم به توجیه موضوع می‌پردازند و اتفاقا حمایت فراگیر هاشمی از مجاهدین خلق وقت را حمل بر قوت سیاسی ایشان و فراجناحی عمل کردن وی می‌دانند. برخلاف ادعای هاشمی‌رفسنجانی که مدعی اصالت دینی و شیعی موسسان اولیه سازمان مارکسیستی مجاهدین خلق است، حسین احمدی‌روحانی از مرکزیت سابق سازمان مجاهدین خلق در صفحه 43 کتاب اسناد جنبش اسلامی، تاریخچه جریان کودتا، انتشارات ابوذر آبان 1357درباره اعتقادات مذهبی موسسان اولیه سازمان توضیحاتی می‌دهد که بوی کفر و ارتداد از گوشه گوشه آن به مشام می‌رسد. حسین احمدی‌روحانی می‌گوید: «سازمان عقیده داشت که اسلام و حقیقت آن، پس از دوره صدر اسلام و امامت ائمه طاهرین(ع)، دچار انحرافات اساسی شده است. سازمان اصول دین و مذهب را قبول داشت، با این توضیح که درباره نبوت و امامت قائل به عصمت حضرت رسول و ائمه هدی نبود و معتقد بود آنها نیز دچار خطا و اشتباه می‌شدند. درباره غیبت حضرت مهدی نیز در عین حال که سکوت اختیار کرده و روی آن بحثی به عمل نمی‌آورد، لیکن در مجموع به آن اعتقادی نداشت. سازمان معاد را هم جسمانی می‌دانست و تفسیرش از بهشت و جهنم و نعمات و عذاب‌های آن جنبه مثالی داشت که قرآن برای برجسته ساختن آن جهت مردم آن دوره به آن تمثیلات، تمسک جسته است. در رابطه با اجتهاد و ولایت‌فقیه، در عین حال که به طور کلی این مساله را قبول داشت، لیکن با توجه به تفسیر و تحلیلی که درباره‌ اجتهاد داشت، آن را دست‌کم در آن شرایط، صرفا در صلاحیت خود می‌دید، نه در صلاحیت روحانیت از همین رو برای اعضای سازمان، هیچگاه مساله‌ تقلید از مجتهدان مطرح نبود و مرجع نهایی آنها در همه مسائل عبادی و سیاسی، سازمان بود». 

اما با این وجود هاشمی با بی‌توجهی عمدی به مجموع اسناد متکثر خدشه‌ناپذیر درباره ریشه مارکسیستی سازمان یادشده در صفحه 390 جلد اول خاطراتش ساده‌انگارانه مدعی می‌شود: «سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و تشیع تشکیل یافت ولی نه آنان سراغ اهل علم و متخصصان مسائل اسلامی رفتند و نه اهل علم به آنان توجه کردند و قهرا کار به دست افراد فرصت‌طلب و ناوارد افتاد و به انحراف کشیده شد». فارغ از علل بروز چنین سهل‌انگاری تعمدی به هر صورت گفتنی است، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مواردی وجود داشته و دارد که از استمرار ارتباطات و علایق متقابل و ظاهرا ناگسستنی مابین آنها خبر می‌دهد. در حقیقت بازخوانی بخشی از رخداد‌ها و تحولات سیاسی اوایل پیروزی انقلاب اسلامی مستندا از مبانی فکری- سیاسی پرحرف و حدیث هاشمی‌رفسنجانی و خانواده‌اش پرده برمی‌دارد و در عین حال نیز وجود ارتباطات ویژه خاندان هاشمی با منافقین، نهضت آزادی و حتی مصدق‌السلطنه اشراف‌زاده که در دوره اشغال ایران توسط دولت‌های روس و انگلیس حاکم منسوب و مورد اعتماد انگلیسی‌ها در جنوب ایران (فارس) بوده است بر پیچیدگی و ناهضمی ماجرا می‌افزاید. 

اگرچه ملاحظه چنین اخباری سخت تکان‌دهنده‌، عبرت‌آموز و عجیب است اما به ناچار باید یادآور شد که بررسی اسناد دهه 50 از موضوعات بسیار تلخ‌تری خبر می‌دهد. همانگونه که اشاره شد مصدق که از 20 سالگی عضو مجمع فراماسونری آدمیت بوده است و به فرمایش امام(ره) به صورت اسلام سیلی زده و مسلم نیست در اواسط دهه 40 ضمن ارسال نامه محبت‌آمیز برای هاشمی‌رفسنجانی‌بهرمانی، کمک مالی! قابل توجهی نیز به ایشان اهدا می‌کند تا کتاب ترجمه‌ای ایشان درباره فلسطین! چاپ مجدد شود. پس از انتشار مطلب یاد شده برخی ایراد گرفتند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل نامشخص بودن مواضع سیاسی اشخاص و جریانات سیاسی، وجود چنین بده و بستان‌های مالی سیاسی غفلت‌بار کاملا طبیعی می‌نماید و بسیاری از بزرگان از جمله مقام معظم رهبری، شهید مطهری و مرحوم طالقانی نیز چنین ارتباطات سیاسی با سازمان منافقین داشتند و در حال حاضر اینگونه مسائل نباید طرح عمومی شود اما باید یادآور شد اولا از همان روزهای نخستین آغاز نهضت اسلامی شخصیت‌های اصلی انقلاب اسلامی به دلیل پایبندی کامل به اصول حقه اسلام ناب محمدی(ص) و روشن بودن خطوط فکری التقاطی منافقین و وابستگی فکری و عملی آنان به جریان الحادی مارکسیست‌ها به هیچ وجه دارای ارتباطات عمیق با سازمان تروریستی منافقین نبودند یا حداقل با رو شدن اعتقادات واقعی آنان سریعا با جریانات یادشده قطع ارتباط می‌کردند که متاسفانه تاکنون سندی دال بر برخورد قهری هاشمی‌رفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق حتی پس از اعلان رسمی مارکسیست شدن آنها ارائه نشده است. 

به هر شکل در این باره گویاترین مثال نوع برخورد مقام معظم رهبری‌، مرحوم آیت‌‌الله طالقانی، شهید مطهری و علامه مصباح‌یزدی با موضوع مجاهدین خلق در سال‌های یادشده است و اساسا عده‌ای ریشه اصلی اختلاف فکری- سیاسی علامه محمدتقی مصباح‌یزدی با هاشمی‌رفسنجانی را در مخالفت استاد مصباح‌یزدی با حمایت‌های علنی هاشمی‌رفسنجانی از سازمان مجاهدین خلق در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می‌دانند. حجت‌الاسلام والمسلمین حمید روحانی، مورخ بزرگ انقلاب اسلامی در این باره می‌گوید: «آیت‌الله مصباح از شاگردان امام(ره)بودند. من هم از سال 1340 با ایشان آشنا بوده‌ام و از همان ابتدا نه‌تنها نسبت به امام(ره) علاقه‌مند بودند که ارتباط ایشان با امام جنبه مرید و مرادی داشت. از عرفان امام لذت می‌بردند. 

ایشان یکی از افرادی بودند که موجب آشنایی و ارادت من به امام شدند و پس از فوت آیت‌الله بروجردی در آن شرایطی که حرمت‌شکنی‌ها و بی‌بند و باری‌ها در قم داشت آغاز می‌شد، آقای مصباح متنی خطاب به مراجع تهیه کردند که به صورت تومار از فضلا و طلاب امضا گرفتیم و برای مراجع فرستادیم. در پی آغاز نهضت امام(ره) نیز ایشان با توجه به موقعیت علمی‌شان با نشریه بعثت [بعثت نشریه‌ای بود که توسط هاشمی‌رفسنجانی و محمود دعایی منتشر می‌شد و به اعتراف هاشمی این نشریه در قیاس با نشریه انتقام فاقد بار ایدئولوژیکی بود و تنها حالت پرخاشگری داشت] همکاری می‌کردند اما چون دیدند این نشریه با تفکرات امام(ره) هماهنگی کامل ندارد، جدا شدند و خودشان نشریه انتقام را بیرون می‌آوردند اما عاملی که برخی مبارزان قبل از انقلاب را نسبت به آقای مصباح ناراحت کرد این بود که چرا آقای مصباح در جریان تایید سازمان مجاهدین خلق با آنها همراهی نکردند. 

آقای مصباح، منافقین را زودتر از دیگران شناختند و به پیروی از امام(ره) از آنها حمایت نکردند و حرکتی که به نفع منافقین تمام می‌شد را محکوم می‌کردند. تمام این بساطی که علیه ایشان به راه انداخته‌اند برای این است که چرا ایشان نیز همانند برخی از آخوندها! آلت دست منافقین نشدند». 

شاید اشاره حمید روحانی به ماجرای مخالفت علامه مصباح‌یزدی با اقدام هاشمی‌رفسنجانی برای جمع‌آوری امضا از علمای قم در راستای اعلام حمایت از سازمان مجاهدین خلق در پیش از انقلاب اسلامی باشد. جعفریان طی مقاله‌ای در این باره می‌گوید: «بنده از حجت‌الاسلام والمسلمین اکبر میرسپاه شنیدم که یک صبح جمعه، هاشمی به قم آمده است تا حمایت آیت‌الله مصباح از مجاهدین خلق (منافقین) را جلب کند اما هاشمی هر چه در حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اصرار می‌کند، آیت‌الله مصباح می‌گوید صلاحیت آنان برای من احراز نشده است. هاشمی به آیت‌الله مصباح می‌گوید که من آنان را می‌شناسم و با اعتماد به قول من، آنان را تایید کنید! آیت‌الله مصباح پاسخ می‌دهد که اعتماد شما، نتیجه‌اش امضای خودتان است، اگر من امضا کنم، نشان اعتماد بنده به آنان است نه به شما». 

همچنین جعفریان می‌گوید: «در یک جریان دیگر آقای میرسپاه می‌گفت: «در یک جلسه‌ای (قبل از اعلام انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق و افشای ارتدادشان) سخن از مجاهدین به وسط می‌آید، وقتی نظر آیت‌الله مصباح را جویا می‌شوند، ایشان می‌گوید: «من بوی نفاق از اینان احساس می‌کنم». آنگاه هاشمی اعتراض می‌کند که چرا نیروهای کارآمد انقلابی را اینچنین از دم تیغ نفاق می‌گذرانید! چند سال بعد که هاشمی به عیادت علامه مصباح می‌رود، به ایشان می‌گوید: یادتان هست که می‌گفتید بوی نفاق از مجاهدین می‌آید؟ علامه مصباح سکوت می‌کنند، پس از چند بار تکرار، ایشان می‌گوید که ما چوب تیزبینی خود را می‌خوریم (یا عبارتی نظیر این)». در این میان حجت‌الاسلام قاسم روانبخش نیز ضمن اشاره به ماجرای تلاش رفسنجانی برای جمع‌آوری امضای علمای قم برای تایید سازمان مجاهدین خلق از موضوع جدیدتری نیز پرده برمی‌دارد.

روانبخش در لابه‌لای توضیحات خویش ادعا می‌کند که هاشمی در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از علامه محمدتقی مصباح‌یزدی می‌خواهد با ایشان در تشکیل جبهه مشترک ضدامپریالیستی با مشارکت مارکسیست‌ها همکاری کند که علامه مصباح با بصیرت دینی بی‌نظیری از پذیرش این خواسته نامشروع هاشمی سر باز می‌زند. روانبخش ضمن شرح ماجرای صرف صبحانه هاشمی در منزل آیت‌الله مصباح می‌گوید: «....رفسنجانی از آیت‌‏الله مصباح خواسته‌‏هایی داشت؛ اینکه از بچه‌‏های مجاهدین خلق در زمانی که هنوز بیانیه ارتدادآمیز آنان منتشر نشده بود، حمایت کند که ایشان گفته بود چون شناختی ندارم نه تایید می‌‏کنم و نه نفی. درخواست دیگر هاشمی‌رفسنجانی این بود که بیایید یک جبهه مشترک ضدامپریالیست تشکیل دهیم که چون این جبهه عام بود و مارکسیست‌‏ها را هم دربرمی‌‏گرفت، ایشان حاضر به قبول آن نشدند». به هر حال برخلاف تبلیغات خلاف واقع گسترده‌ای که گاهی برای تبرئه امثال رفسنجانی صورت می‌گیرد در هیچ مقطعی هیچ‌یک از بزرگان انقلاب اسلامی به تایید کامل و بی‌قید و شرط سازمان مجاهدین خلق نپرداخته‌اند و عموما ارتباط آنان با سازمان التقاطی یادشده برای اصلاح و پیشگیری از شکل‌گیری انحرافات بیشتر بوده است. 

بدیهی است تمام این مطالب برخلاف ادعاهای رفسنجانی گواه روشنی بر آشکار بودن ریشه‌های مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق در دوران پیش از اعلان تغییر ایدئولوژیکی سازمان از اسلام به مارکسیست دارد و جالب آنکه سحابی در همان کتاب ادعای عجیبی‌تری نیز مطرح می‌کند؛ سحابی می‌گوید هاشمی به جای طرد مارکسیست‌های شناسنامه‌داری همانند بهرام آرام با ملاطفت خواهان تامل آنان در اعلام مواضع تغییر ایدئولوژیکی‌شان از اسلام به مارکسیست می‌شود. عزت‌الله سحابی در صفحه 325کتاب خاطراتش می‌گوید: «اطلاع دارم که آقای رفسنجانی در سال 54 تا شب آخری که بیانیه اعلام مواضع مارکسیست‌ها منتشر شد با بهرام آرام ارتباط داشت و سعی می‌کرد که آنها را از این عمل منصرف کند و می‌گفت حالا این را منتشر نکنید و مقداری تامل کنید». همچنین سحابی در صفحه 308 همان کتاب می‌نویسد: «دکتر [عباس]شیبانی با محتوای جزوات تبیین اندیشه‌های مجاهدین خلق موافق نبود و در سال 1348 به من گفت که فکر می‌کنم اینها نظراتشان همان نظرات مارکسیسم- لنینیسم چینی است.» و جالب آنکه سحابی مدعی می‌شود خود حنیف‌نژاد هم قبل از دهه50 بشدت نگران آینده تیره و تار سازمان بوده است. سحابی در صفحه 311 همان کتاب از نگرانی‌های محمد حنیف‌نژاد به خاطر ضعف مسائل اعتقادی در بچه‌های سازمان در سال 50 و پیش از دستگیری او یاد می‌کند و در ادامه در صفحه 323 کتاب خاطراتش می‌نویسد: محمدآقا[حنیف‌نژاد] آن زمان متوجه شده بود ماشینی [سازمان مجاهدین خلق] را ساخته و به راه انداخته است که به طور مرتب هم کار می‌کند ولی به سمت چپ منحرف می‌شود.» 

به هر صورت اغلب بزرگان و فعالان نهضت انقلاب اسلامی به راحتی از ریشه‌های مارکسیستی- لنینیستی آنان مطلع بوده و عموما در مقابل آنان موضع تقابلی می‌گرفتند. برای نمونه مقام معظم رهبری در سال 1349 پس از چند جلسه گفت‌وگو با سران وقت مجاهدین خلق به راحتی به ریشه مارکسیستی آنان پی برده و به دیگران نیز در این باره اطلاع‌رسانی کرده و هشدارهای لازم را می‌دهند. عزت‌الله سحابی در صفحه 325 کتاب نیم‌قرن خاطره و تجربه خویش درباره چگونگی آشنایی میان محمد حنیف‌نژاد [یکی از 3 عضو اولیه و موسس سازمان] و مقام معظم رهبری در سال 1349 می‌نویسد: «بعد از سفری که من همراه مرحوم حنیف‌نژاد در سال 49 به مشهد داشتیم، در آنجا مرحوم حنیف‌نژاد با آقای خامنه‌ای آشنا شد. پس از آن آقای خامنه‌ای به تهران آمد و با محمدآقا و سعید محسن و دیگران جلسات هفتگی داشتند. پس از چندی یک روز صبح زود آقای خامنه‌ای به منزل ما آمد و با من در باره مجاهدین به گفت‌وگو پرداخت. ایشان درباره نظرات فلسفی مجاهدین گفت: من احساس می‌کنم اینها همان حرف‌های ساده فلسفی مارکسیست‌ها را تکرار می‌کنند و به نظر می‌رسد با طرح این مسائل درصدد اثبات دیالکتیک هستند و نظرات فلسفی آنها نپخته است». 

همچنین سیدمحمدمهدی جعفری از افراد مرتبط با سازمان مجاهدین خلق در کتاب «همگام با آزادی» که به شرح شکل‌گیری و تحولات سال‌های آغازین فعالیت سازمان مجاهدین خلق و ماجرای التقاط آنها پرداخته است درباره تحریم اعضای سازمان مجاهدین خلق توسط مذهبی‌ها و از جمله مرحوم طالقانی در زندان که وی قبلا شرحش را از عبدالمجید معادیخواه شنیده بود، نقل می‌کند: «من بر اثر کنجکاوی شخصا از مرحوم طالقانی در این باره پرسیدم. از مفاد سخنان ایشان چنین استنباط کردم که آیت‌الله طالقانی معتقد هستند مارکسیست‌ها در ایران همیشه به ما مسلمانان از پشت خنجر زده‌اند بنابراین مارکسیست‌ معاندی که کارش از پشت خنجر زدن و خیانت کردن باشد «نجس» است و نباید اصلا با او معاشرت داشت، نه نجاست در حد مس و تماس». 

به هر حال حقیقتی انکارناپذیر است که هاشمی‌رفسنجانی هنوز با موضع قابل تاملی درباره منافقین سخن می‌گوید. برای نمونه هاشمی‌رفسنجانی در مصاحبه‌ای که با نگارنده کتاب «حقیقت‌ها و مصلحت‌ها» در سال 1378داشته است از تلاش نافرجام خود برای مدیریت منافقین و حفظ موقعیت آنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور سخن به میان کشیده و با تاسف قابل تاملی مدعی می‌شود اگر به قانون اساسی عمل می‌شد منافقین الان در بدنه انقلاب اسلامی بودند. در صفحه 76 کتاب یادشده هاشمی، ضمن اشاره به تلاش نافرجام خود برای مدیریت منافقین و حفظ موقعیت آنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور سخن به میان کشیده و با تاسف مدعی می‌شود: «قسمتی از منافقین بچه‌هایی بودند که پیش از انقلاب مبارزه کرده بودند. هر چند عده ریادی از لشکرشان را بعد از انقلاب از میان جوانان کم‌اطلاع سربازگیری کرده بودند ولی اگر آنان [منافقین] می‌ماندند و بر اساس قانون اساسی عمل می‌شد، می‌توانستند جزو نیروهای انقلاب باشند. بنی‌صدر و همراهان او که اکنون در خارج منزوی هستند‌، اگر باقی می‌ماندند آنان هم می‌توانستند در بدنه انقلاب باشند».به هر صورت طبیعی است شهید مطهری که به طور دقیق بر اندیشه‌های التقاطی مجاهدین خلق اشراف معنایی داشته است در ساعاتی پیش از حرکت حضرت امام(ره) به سوی ایران مانع از به سرانجام رسیدن این توطئه شوم بشود و جالب است که در این باره هیچ عکس‌العملی از رفسنجانی که اشتهار به نوشتن نامه‌های تند آنچنانی به محضر حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری دارد به چشم نمی‌خورد. حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق‌نوری در بخشی از خاطرات خود از بگومگوی مرحوم استاد شهید مطهری با مرحوم حاج سیداحمد خمینی ساعاتی قبل از پرواز از فرانسه و حرکت به سوی ایران توضیح می‌دهد: «در نوفل‌لوشاتو برنامه‌ریزی کرده بودند اداره مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آنها تریبون‌دار باشند و مادر رضایی، پدر ناصر صادق و حنیف‌نژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت کنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقای مطهری، کروبی، انواری، معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم که اگر فردا اینها بهشت‌زهرا بیایند و تریبون دست اینها بیفتد چه می‌شود؟ آقای کروبی تلفن زد به احمدآقا در پاریس و با احمدآقا با عصبانیت صحبت کرد و نسبت به این کار اعتراض کرد و تلفن را با عصبانیت پرت و قهر کرد. سپس آقای معادیخواه گوشی را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت کرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. توی اینها تنها کسی که عصبانی نمی‌شد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یک خرده صحبت کردم که اگر اینها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگیرند، دیگر نمی‌شود جلوی آنها را گرفت. در همین لحظه آقای مطهری فرمود: تلفن را به من بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج‌ احمدآقا گفت: آقای حاج احمدآقا اینکه من می‌گویم ضبط کن و ببر به آقا بده. احمدآقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت می‌کنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمی‌دانم، این جمله‌ای را که من می‌گویم را به امام بگو. احمدآقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری می‌گوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت‌زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت. 

از سوی دیگر ملاحظه نوع برخورد مرحوم طالقانی با موضوع تغییر ایدئولوژیکی مجاهدین خلق از اسلام به مارکسیست و قیاس آن با رفتار هاشمی‌رفسنجانی بسیار قابل تامل است. بدیهی است مرحوم طالقانی به محض شنیدن خبر تغییر ایدئولوژیکی منافقین کاملا متغیر شده و با صدای لرزان و با عصبانیت غیرقابل وصفی نفرت خویش را از سازمان مارکسیستی مجاهدین خلق رسما اعلام می‌دارد. تقی شهرام، عضو مرکزیت فرقه مجاهدین خلق و مسؤول سیاسی سازمان در این باره می‌گوید: «ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد. وقتی حرفم تمام شد، با صدایی که آشکارا می‏لرزید، پرسید: خب، حالا اسم خودتان و سازمان را چی گذاشته‏اید؟ گفتم: هیچ، همان سازمان مجاهدین خلق ایران که ایشان برافروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید». سیدمحمد غیوران، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق نیز در پاسخ به این سوال که چه کسی با آیت‌الله طالقانی درباره موضوع تغییر ایدئولوژیکی سازمان صحبت کرده بود، می‌گوید: «وحید افراخته. ولی حتما بهرام آرام هم حضور داشته. به هر حال دیگر به آنها کمک مالی نکردیم. قبلا اینها یک بانکی را زدند که رئیس آن آدم متدینی بود و چند بچه هم داشت و در اجتماع واکنش بسیار بدی داشت. به اینها گفتم شما بانک نزنید که این‌طور بازتاب بدی داشته باشد، هر چه بخواهید من به شما می‌دهم... به هر حال به آنها گفتم که این کار را نکنند، چون افراد بی‌گناه کشته می‌شوند یا صدمه می‌بینند». 

در واقع عده‌ای با هدف مشخص تطهیر اشخاص سرشناس مرتبط با سازمان تروریستی منافقین سعی فراوان دارند در پوشش جملات و اوهام خیالی‌، عمده روحانیون و پیشقراولان نهضت انقلاب اسلامی را با سازمان منافقین همراه و همگام نشان دهند و در این میان تاکید جدی بر مورد تایید بودن سازمان مجاهدین خلق از سوی استاد شهید علامه مرتضی مطهری دارند اما حقیقت امر آن است که استاد مطهری که پرچمدار مبارزه با دین التقاطی و مصادیق سیاسی آن بودند هیچگاه مجاهدین خلق را ولو به صورت ضمنی تایید نکرده و متقابلا در هر فرصتی که به دست می‌آوردند با خط‌مشی التقاطی آنان به مبارزه عینی برمی‌خاستند و جالب توجه است که شهید مطهری با بلندنظری سیاسی غیرقابل وصفی اندیشه بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق را نیز از همان ابتدا بسیار نادرست و محل اشکال اساسی می‌دانستند و این در حالی بود که هاشمی‌رفسنجانی جانبدارانه مدعی می‌شود که سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و تشیع تشکیل یافت. 

حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق‌نوری در کتاب خاطرات خویش که در سال 1381 توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره دیدگاه شهید مطهری درباره موسسان اولیه سازمان تروریستی منافقین یعنی «حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان» نقل خاطره می‌کند: «روزی در منزل خانیان عروسی بود. ما نشسته بودیم، پیرامون 2 موضوع بحث شد؛ یکی راجع به مقاله دکتر شریعتی که در یکی از روزنامه‌ها چاپ شده بود که استاد مطهری درباره آن گفت: «آقای [ناطق]نوری این علمای ما نمی‌دانند این مقاله‌ها با اسلام چه می‌کند. نکته دوم درباره مجاهدین بود که ابتدا من گفتم: اولی‌های آنها [موسسان سازمان مجاهدین خلق] بد نبودند. ایشان گفت: چه کسانی؟ گفتم: حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان بچه‌های بدی نبودند. یکدفعه به من حمله کرد و فرمود: چه می‌گویید همان‌ها خبیث بودند که اینها این‌طور شدند. از اول منحرف بودند و این آقایان متوجه نشدند». از سوی دیگر در 11بهمن 1357 عده‌ای از سران نهضت منحله آزادی در نوفل‌لوشاتو فرانسه برنامه‌ریزی می‌کنند که با ورود امام خمینی(ره) به کشور‌، اداره مراسم 12 بهمن برعهده سازمان مجاهدین خلق باشد تا آنها از نخستین لحظات حضور حضرت امام در ایران نسبت به مصادره نهضت انقلاب اسلامی مبادرت کنند که شهید مطهری با شنیدن این خبر بسیار افروخته شده و حتی به حالت بگومگوی تلفنی با مرحوم حاج سیداحمد آقای خمینی سخن می‌گوید. 

تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمدآقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت:‌ آقا هر کاری شما کردید قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره کنید». 

سیروس محمودیان-وطن امروز


[ پنج شنبه 90/9/3 ] [ 11:44 صبح ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 143
بازدید دیروز: 1395
کل بازدیدها: 4448083