NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ
رازی که شیطان با حضرت ابراهیم(ع) در میان گذاشت/ پیشگویی انقلابی آیت‌الله اراکی

آقای اراکی را یادتان هست نماز را خیلی طولانی می­‌خواند؟ ایشان فرمودند: روزی خواهد رسید که دو حالت به وجود می­‌آید، یکی این­که بچّه­‌ها به منبر می­­‌روند، دوم اینکه می­‌گویند: چرا اینقدر نماز را طولانی می­‌خوانند!

خبرگزاری فارس: رازی که شیطان با حضرت ابراهیم(ع) در میان گذاشت/ پیشگویی انقلابی آیت‌الله اراکی

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات نفسانی و مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*مبارزه با خطورات نفسانی و کدر نمودن جلوه‌های دنیا، در باور داشتن به اینکه؛ دنیا موقتی است

«قالَ النَّبی المُکَرَم الرَّسولُ المُعَظَّم مُحَمَّد المُصطَفی صَلَّی الله عَلیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم خَلَقَ اللَّهُ الإنس ثَلاثَة أصناف صِنفٌ کَالبَهائِم وَ صِنفٌ أجسادُهُم أجساد بَنی آدَم وَ أرواحُهُم أرواحُ الشَّیاطین وَ صِنفٌ فِی ظِلّ اللَّه یَومَ لا ظِلّ إلّا ظِلّه»؛ در باب خطورات نفسانی تمام هوا و هوس، به­ دست دشمن بیرونی؛ یعنی شیطان قرار می‌گیرد و اگر کسی توفیق پیدا کند با این خطورات نفسانی که اوّل، بر ذهن انسان حاکم می‌شوند، همان­ جا مبارزه کند مبتلای به خطورات شیطانی نمی‌شود؛ امّا دلیل و برهان خطورات نفسانی، تجلیّات دنیا و حال نفس است، اولیاء خدا، علّت‌­العلل را همین تجلّی دنیا می‌دانند.

یکی از نکاتی که اولیاء خدا روی آن تکیّه و اصرار دارند و بارها نیز بیان فرمودند: این است که دنیا را در ذهن خود، محل استقرار، آن هم استقرار دائمی نبینیم، این یک نسخه است، که انسان مدام در ذهن بگذراند که، دنیا موقّتی است، لذا برای این­که باورمان شود این دنیا محل دائمی استقرار نیست، بیان فرمودند: حدّاقل ماهی یکبار به قبرستان بروید که بعضی از عرفا فرمودند: حدّاقل هفته‌­ای یکبار بروید، قبور را نظاره کنید، عجله نکنید، بنشینید و ساعتی درنگ کنید، غسّال­خانه بروید، آن انسان­‌هایی که مثل من و تو بودند و روی پای خود راه می­‌رفتند، می­‌نشستند، بلند می­‌شدند، گریه و خنده می­‌کردند، می­‌خوردند و می­‌آشامیدند، امروز روی سنگ غسال­خانه، قادر به حرکت نیستند، قادر به هیچ امر و نهی­‌ای نیستند، وقتی این­ها را دیدید باورتان می‌شود که دنیا محل استقرار دائمی نیست، تعارف نیست، هم جوان و هم میان­سال و هم پیر می­‌آورند گرچه امروز بیشتر جوان و میان­سال است تا شخصی در کبر سن! وقتی این را در ذهن خود بگذراند که ولو 90 یا 100 سال عمر کند، اما یک روزی، بدن را بر روی همین سنگ و مشابه این قرار می­‌دهند و این بدن هیچ اختیاری ندارد، او را می­‌شویند و بعد در پارچه­‌ای به نام کفن می­‌پیچند و درون زمین قرار می­‌دهند، که تعبیر روایت برای قبر، حفره است، او رادر آن می­‌گذارند و سنگ لحد را می­‌چینند، خاک­‌ها را می­‌ریزند و شاید در مراسم سوّم و هفتم و یا سال، یادی از من و تو کنند، امّا دیگر فراموش می­‌کنند. اگر باورمان شود که دنیا محل استقرار نیست، تجلیات و جلوات دنیا بلافاصله در ذهنمان کدر می‌شوند.

*یاد مرگ؛ تمرین باور به اینکه، دنیا برای آخرت است

نسخه دومی که اولیاء خدا بیان کردند این است:  دائم مرور کنیم «الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة». آن‌ موقع اجازه نمی­‌دهیم، خطورات نفسانی ذهن ما را مشغول کند، خلّص کلام اولیا این است: عامل همه‌ خطورات نفسانی، جلوات دنیاست. یکی را به مقام، یکی را به پول، یکی را به جمال، یکی را به بنین، یکی را به علم و ...جلوه می­‌دهند، همه‌ این­ها جلوات است، اگر این را مراقبه و مواظبت کند، باور کند که اینها دیگر موجودیت ندارند و همه می­‌روند، از نفس دون که شیطان هم طبعاً یاریش می­‌کند به خدا پناه می­‌برد، حال اگر انسان بداند همه این دنیا برای آخرت است، دنیا و مافیهای آن برای دنیا نیست «وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» این متاع بسیار کمی است چون استقرار آن استقرار کمی است و برای آخرت است، اگر این را بفهمد خیلی از مطالب حل می‌شود.

این­ها نسخه است،دائم مرور کند که دنیا گذرا است، این­که بعضی از اولیاء فرمودند: حدّاقل ماهی یا هفته­‌ای یکبار؛ یعنی گاهی نیاز است، انسان بیشتر برود، این­که در گذشته قبرستان­ها خیلی نزدیک بود، یا این­که علماء و اعاظم مثل آیت­‌الله القاضی و آیت­‌الله کشمیری زیاد می‌رفتند، که وقتی سؤال کردند شما وادی­‌السلام را خیلی یاد می­‌کنید، مگر وادی­‌السلام چه دارد؟ فرمودند: روح و ریحان است.

انسان می­‌رود خاک می­‌بیند، مهم این است که انسان درون آن را بفهمد. یک دلیل این­که اولیاء خدا، هر روز مقیّد بودند، یک سر به قبرستان وادی­‌السّلام، بزنند، مثل این­که مقیّد بودند هر روز، حرم مولی­‌الموالی بروند، این است که بگویند: به زودی این­جا می­‌آیی، امروز نه فردا، فردا نه پس فردا، آخر، جایگاه تو اینجاست.

یک دلیلی که اولیاء خدا، گاهی برای خود، قبر درست می­‌کردند و درون قبر می­‌خوابیدند، یادآوری همین است که دنیا گذراست، البته این امر، امروز منسوخ است و حتّی مع­‌الأسف در بعضی از مطالب اشکال می­‌گیرند و مذموم می‌دانند، آن­ها که خود، هیچ بهره­‌ای از معارف نبرده‌اند، این کارها را زهد بیجا می‌دانند و تصور می­‌کنند که مثلاً فعالیت کسی که در این دنیا به سمت قبر برود، کم می‌شود و او فردی سرخورده می‌شود.

*ثمره‌ی یاد مرگ؛ تلاش مضاعف و آرزوی طول عمر!

 اتّفاقاً اولیاء خدا که می‌دانند «الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة»، با این قبیل کارها دارند به من و شما تذکار می­‌دهند که اگر می­‌خواهی خطورات نفسانی بر ذهنت حاکم نشود بدان دنیا گذراست و مزرعه­‌ای است برای آخرت، لذا اتّفاقاً تلاش و کوششان بیشتر می‌شود، رفتن به قبرستان آن­ها را هوشیار و بیدار کرده است، کارایی آن­ها بیشتر است، این­ طور نیست که بگوییم به کنجی می­‌نشینند و دیگر با هیچ چیزی کاری ندارند، اتّفاقاً شادابی و فرح ذاتی دارند که خدایا ممنون هستیم اجازه دادی حیات بیشتری داشته باشیم که توفیق پیدا کنیم برای آخرتمان کار کنیم، نه این­که ممنونتم که امروز هم بیدارم که کمی بیشتر بخورم و بخوابم و شادی کنم، شادی­‌های بیجا، بکوبم و برقصم و ....

اولیاءالهی مثل فرمایش سیّد­الساجدین، زین­‌العابدین(ع) که در آن دعا می­‌فرماید: «خدایا اگر عمر من، چراگاه شیطان است، جانم را بگیر، امّا اگر در بندگی توست، طولانی کن» دنبال طول عمر هم هستند! چون می‌دانند «الدُّنیا مَزرَعَهُ الآخِرَه»، همه‌ این­ها باید برای آخرت باشد، حتّی اگر انسان قرب­‌الی­‌الله را هم نطلبد -که باید این­طور باشد، این نهایت بندگی است- امیرالمؤمنین(ع) می­‌فرماید: عبادت و بندگی سه نوع است؛ یا از ترس جهنم یا به طمع بهشت یا عبادت او عبادت «تِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَار» است که این بحث جدایی است، امّا حتّی اگر معامله­‌گر هم هست باید این را بداند و برای آخرت خود بیشتر تلاش کند، حال او حال خوشی باشد.

آن­ها که به قبرستان می‌­روند این­طور نیست که عزلت­‌نشین شوند و کاری نکنند، برعکس تلاششان بیشتر می‌شود، حال عبادتشان بیشتر می‌شود، خدمت به خلقشان،آن‌ هم برای رضای خدا بیشتر می‌شود، مهم این­جاست، عمر شریفشان را وقف رضای پروردگار­ عالم می‌کنند، برای خلق خدا کمتر می­‌خوابند، اتّفاقاً اولیاء خدا کمتر می­‌خوابند و بیشتر تلاش دارند چون می‌دانند «الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة»، چون باور دارند هر چه هست در این دنیاست و آن دنیا چیزی نمی­‌دهند.

*آخرت خبری نیست، همه چیز در این دنیاست!

ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، صاحب کتاب کلمات­ مکنونه و کتب عرفانی و اخلاقی و علمی دیگر، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ الطائفه، شیخ طوسی را می­‌بیند، به شیخ طوسی عرضه می­‌دارد که آقا! آن­جا چه خبر است؟ شیخ طوسی می­‌فرماید: آن­جا چه خبر است؟ این­جا خبری نیست، خبرها آن­جاست، ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب می­‌کند و می­‌گوید من عرض کردم: آقا! خبر آن‌ طرف است، این‌ طرف که خبری نیست، شیخ طوسی می­‌گوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آن­جاست و این‌ طرف، خبری نیست، هر چه این‌ طرف هست از آن­جا آمده است.

فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس می­‌خورم که می­‌توانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم، تعبیر عجیبی دارد، می­‌فرماید: اگر می­‌دانستید که این­جا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) چقدر ارزش دارد، آن‌ وقت می­‌فهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّ‌لین دعا، این است «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».

این­ها برای چیست؟ اولیاء خدا می­‌گویند نگاه به این­که «الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة»، اجازه نمی­‌دهد خطورات نفسانی حرکت کند والّا شیطان می­‌آ­ید و گرفتار و بیچاره­‌ات می­‌کند.

*هم­نشین مجازی

عزیز دلم! این محیط‌­های عبادی که حال تو را عوض می‌­‌کنند غنیمت بشمار، به خدا قسم دراین دنیای وانفسا که انسان را به بدی­‌ها و پلشتی­‌ها و گناه دعوت می‌کند این­‌ها دُرّ است، عزیز من! این شبکه­‌های اجتماعی امروز هم­نشین من و توست، با چه کسی و با کدام گروه­‌ها هم­نشینی می‌­‌کنی؟ امروز هم­نشین­‌ها تغییر کرده است و مثل دیروز نیست، ماهواره هم­نشین انسان است، لاین و واتس­‌آپ و... هم­نشین انسان است، باید مراقبه کرد، این­طور نیست که تصوّر کنی فقط حضور یک انسان در کنار تو هم­نشینت است، در این شبکه­‌ها هم با انسان­‌ها در ارتباط می‌­شوی، منتهی یک هم­نشینی است که اختیارش به دست توست کما این­که اختیار هم­نشین­‌های دیگر هم به دست من و توست، خیلی مراقب باشیم.

بحث خطورات بسیار قشنگ و شیرین است، حیفم می‌­‌آید باز نکنم، بزرگان و اعاظم ما آن را بیان کرده‌­اند و سریع گذشته­اند ولی احساس کردم در این دوره نیاز است برای امثال من، بیشتر باز شود، خدا گواه است خطاب به نفس خودم می‌­کنم، بیشتر مشخّص شود که این نفس با انسان چه می‌کند؟

 فرمودند: یکی از مصادیق نفس، جلیس است که انسان باید خیلی مواظب باشد، یکی دیگر از مصادیق آن صدّیق است که صدّیق دوست انسان است، شاید جلیس و صدّیق یک معنا را بیشتر ندهد چون انسان تا کسی را دوست نداشته باشد با او هم­نشین نمی‌شود، این قاعده است، یعنی دو لفظ هستند ولی به حقیقت، یک معنا را می‌­دهند. عزیز دلم! در این تأمّل کن.

*باور کنیم دشمن هست و به پناهگاه، نیاز داریم

مطلب دوّم برای استعاذه این است: باور کند، شیطان عدوّ است، باور کند، اگر به خدا پناه نبرد، گرفتار می‌شود، باور به اینکه «أعداء عَدُوِّک نَفسَکَ التی بَینَ جَنبَیک»، این باور باعث می‌شود من هم­نشین خوب انتخاب کنم امّا اگر باور نکردم یک روز این طرف و یک روز آن طرف هستم، یک روز این رفیقم است و یک روز آن، هر جمالی که بدیدیم بدو یار شدیم، هر کلامی که بدیدیم گرفتار شدیم، هر جمیلی که... تا آخر.

سوّم اینکه بداند پناهگاه نیاز است و به یقین این را باور کنیم که شیطان در کمین است، که نفس عدوّ است، این مقام یقین است که استعاذه می‌­آورد، اگر نباشد استعاذه نمی‌­آورد و من به خدا پناه نمی‌­آورم و هم­نشین خوب انتخاب نمی‌­کنم، یک روز این طرفم و یک روز آن طرف، باری به هر جهت هست، هر طرف باد بیاید می‌­روم، حتّی در مباحث سیاسی هم همین می‌شود، گاهی این طرفی است و گاهی آن طرفی، متوجّه نیست، این­‌ها خیلی مهم است.

چهارم اینکه واقعاً بداند که پناهگاه، باید یک پناهگاه محکم باشد و آن چیزی جز فرامین خدا نیست.

*تبعیّت­ بی‌چون و چرا

پنجم اینکه خود را بدون هیچ إن­قلتی به او بسپارد و تبعیت محض داشته باشد.

نکته‌­ای بگویم خیلی عجیب است اوایل که گاهی می‌­دیدیم این عرفای بزرگوار و عظیم‌­الشّأن­مان بعضی از افراد را نمی‌­پذیرند، اوایل، یک مقدار، مکدّر می‌­شدیم که ما به اندازه فهم ناقص خودمان متوجّه شدیم، شما هادی الهی هستی، خوب دست این را هم بگیر. بعد‌ها متوجّه شدیم که کسی که می‌­خواهد بیاید، باید از همه مطالب، فارغ شود؛ یعنی اوّل خود را هیچ ببیند تا بتواند دراختیار باشد.

من در قم، بعضی از دوستان گفته بودم: آیت‌­الله مولوی قندهاری، آن کنز خفی الهی، این طور و آن ­طور هستند، اصرار داشتند که ما را خدمت ایشان ببر، من به آقا بیان کردم: که آقا! می‌­خواهم با اجازه این افراد را بیاورم، فرمودند: نه نیاز نیست. با خودم گفتم: آقا به تعبیر عامیانه، شکسته نفسی می‌کند، آن­ها را بردم، دیدم آقا، اصلاً تحویل نگرفت، یک نگاهی کرد و نشست و گفت خوبید؟ همین، نه حدیثی، نه مطلبی، آقایان نشستند، گفتم: آقا! فرمایشی نمی‌­کنید؟! فرمود نه، آقایان بروند زیارت­شان را بکنند، من هم خیلی ناراحت شدم که ما این­‌ها را برداشتیم آوردیم، یکی از این­‌ها که دیده بودم وقتی از محضر آقا بیرون آمد یک جوری شده بود، بعد‌ها به من گفت که قرهی تو بیکاری؟ گفتم چطور؟ گفت خوب این­ همه آقایان در قم هستند، تو هم که پیش آیت‌الله بهاءالدینی و آیت‌­الله بهجت و آقایان دیگر می‌­روی و شنیدم که این آقایان هم خیلی دوستت دارند، این همه راه، می‌­کوبی از قم به مشهد می‌­روی که نزد یک افغانی بروی؟!

این جمله را که گفت، فهمیدم که او اصلاً هیچ نمی‌­فهمد، خدمت آیت‌­الله بهاءالدینی رفتم و خدا گواه است به این منبر، قسم می‌­خورم که چیزی از این مطلب به آقا نگفته بودم، آقا فرمود: ظاهراً و مع‌­الأسف، انسان باید بعضی چیز‌ها را خودش تجربه کند، بعضی برای این راه نیستند، تلاش بیخودی نکن، کسی را هم برندار این طرف و آن طرف ببر و آقا را هم خراب نکن! اگر این­‌ها می‌­دانستند که حضرت حجّت (اروحنا فداه) چقدر به آن آقایی که شما این­‌ها را نزدش بردی، عنایت کرده است، از قم تا آن­جا سینه‌­خیز می‌­رفتند، نمی‌­فهمند، این طور افراد اگر هم بیایند مطیع نمی‌­کردند و اختیار نمی‌­سپارند، بعد یک محبّتی کردند و فرمودند -این را شما نشنیده بگیرید- هرچه می‌­گوییم شما سمعاً و طاعتاً گوش می‌­دهید آن­‌ها تبعیّت ندارند.

در اشعاری که عرض شد می‌گوید: استعیذالله من شیطانه قد هلکنا آه من طغیانه، اگر شیطان در کسی نفوذ کند هلاکت می‌­آورد و او طغیان می‌کند، یک سگ است و در هزاران می‌­رود، شیطان را دارد به سگ تشبیه می‌کند، هر که سگ او رفت، مانند او می‌شود، هر که سردت کرد می‌­دان کو در اوست، هر کسی شما را از این راه بیرون برد و گفت خیلی اهمیّت نده، این­‌ها همیشه حرف می‌­زنند و مدام می‌­گویند زهد داشته باشید و نفس امّاره را کنترل کنید و...، بابا بگذار دو روز دنیا خوش باشیم، بدان که شیطان در اوست.

کسی نگفت که خوش نباش! امّا درست خوش باش، به خدا قسم و به اولیاء و انبیاء و معصومین و به همه خوبی‌­های عالم قسم انبیاء و اولیاء خدا آمده‌­اند به ما بگویند در این دنیا خوش باش، بد نباش. ما خوشی را اشتباه گرفتیم. یک چیزهایی را نمی‌شود به زبان جاری کرد، اگر بدانید اولیاء خدا چه عشق­بازی­هایی با هم می‌­کردند، اگر بدانید این­‌ها فدای هم می‌­شدند، دست در دست هم، اگر بدانید امام راحل و عظیم‌­الشّأن­مان وقتی دلش می‌­گرفت می‌­گفت آن مرد الهی و عظیم­الشّأن، عارف دامغانی، آقا معلّم دامغانی بیاید و با هم چه عشق­‌ بازی­هایی می‌­کردند و چه برنامه­‌هایی داشتند، صفا و صمیمیّت و دوست داشتن و حبّ حقیقی بود.

*حال خوش عرفا

زمانی کودکی شش ساله بودم، نمی‌­دانستم موضوع چیست، ولی خوب می‌­فهمیدم که آیت­‌الله ادیب یک چیز دیگر است، آقایان درمسجدالاقصی برنامه داشتند و ما هم بچّه بودیم، پشت بشکه­‌های بزرگ نفت قایم شدم، در مسجد را بستند و رفتند و ما هم همین طوری مانده بودیم، می‌­دانستم که آیت­‌الله ادیب و آیت­‌الله دزفولی و بعضی از این آقایان و گاهی آیت­‌الله حق­‌شناس و حاج میرزا علی اصغر صفار هرندی و مرحوم ابوی دوستان دیگر می‌­آیند و با آقا جلساتی دارند، من هم آن­جا قایم شده بودم و هوا هم سرد بود، آقا آمدند و آیت­الله دزفولی درب مسجد را باز کرد و با هم داخل رفتند، از پشت شیشه دیدم آقا دست آیت‌­الله دزفولی را گرفته و فشار می‌­دهد، گفتم خدایا این­‌ها چکار می‌­کنند، فهمیدم عشق­بازی است، اشک می‌­ریختند، امّا عشق­بازی این­‌ها الهی است. بعد نکات و مطالبی، یک نیم ساعتی که گذشت در زدند و مرحوم ابوی آمد و گفت: این روح الله ما اینجا نیامده؟ آقای دزفولی فرمود: نه، مرحوم ابوی فرمود: نیست، گم شده است، بعد فرمود: این را من می‌­شناسم الآن این­جا‌ها قایم شده است، خلاصه گشتند و دیدند که بله ما آن­جاییم و جای شما خالی، گوش ما را کشیدند، ما آن­جا فهمیدیم که شب­‌های جمعه که این­هادر مسجد می‌­آیند و اصحاب لیل هستند با هم یک خبرهایی دارند که ما خبر نداریم.

عزیز من! اولیاء خدا برای صفاو عشق‌­بازی آمدند، منتهی ما نمی‌­فهمیم عشق­بازی این­‌ها چیست، این­‌ها شادند، خلاف آنچه که دیگران می‌­گویند.

*ملاقات با امام زمان(عج) ادراکات انسان را فوق ادراکات ظاهری می‌کند

 عرض کردم آن ولی خدا شب تاسوعا دور حوض می‌­گردید و فقط دو تا کلمه می‌­گفت، «ابالفضل، عباس» همین طور اشک می‌­ریخت، ادراکات این­‌ها مافوق ادراکات ظاهری ماست، ادراکات حقیقی انسانی است، وقتی این­‌ها توفیق زیارت جمال آقاجان، آن نور، باهر النّور، نور النّور، نور فوق کل النّور را دارند، دیگر از این دنیا و جلوات دنیا فانی و خالی هستند، دو تا از این بزرگواران آخر عمر شریف­شان فرمودند-عرض کردم که بعضی چیز‌ها را نمی‌­توان بیان کرد- آب دهان آقاجان را گرفتند و رسیدند به جایی که فهمیدند عشق­بازی حقیقی یعنی چه، نه دنیای شهوت و دنیای دون و دنیای کثیف.

وقتی کسی حقیقت را فهمید، شفافیّت و صافی و لذّت حقیقی را فهمید، دیگر این­‌ها برایش لذّتی نیست، اگر لذّت ترک لذّت بدانی -این لذّت دوّم، لذّت نفسانی است- دگر لذّت نفس لذّت نخوانی، خدا گواه است ما نمی‌­فهمیم آن­‌ها چه می‌­گویند و آن­‌ها هم نمی‌­فهمند ما چه می‌­گوییم، این به آن در، آن­های یک جای دیگر هستند و یک حال و صفای دیگر دارند، تا زیارت عاشورا را شروع می‌­کردند «السلام علیک یا اباعبدالله»،‌‌ همان اوّل سلام اشک می‌­ریختند، داد می‌­زدند و خود را می‌­زدند، حتّی اگر بچّه­‌های­شان اعتراضی می‌­کردند که آقا صبح زود است، می‌­گفت نمی‌­توانم، دست من نیست، حال آن­‌ها، حال دیگر و وضع­شان، وضع دیگری است. وقتی یا بن­ الحسن می‌گویند یا بن ­الحسن­شان با ما فرق دارد، مگر می‌شود کسی که یا بن­ الحسن حقیقی را فهمیده یک یا بن­ الحسن بگوید و اشکش جاری نشود و حالش عوض نشود و تغییر نکند! می‌شود حضرت عشق را دید و عاشق نشد! حضرت دوست را دید و دوست نشد!

*امام زمان (عج) منتظر جوان­هاست

امشب می‌­خواهم کمی باز‌تر با شما صحبت کنم و از بزرگ­ترهای مجلس عذر هم می‌­خواهم که خطابم فقط به جوان­های­ عزیز است، امثال من بیچاره باید کنار برویم نه اینکه مأیوس شویم امّا فعلاً باید کنار برویم، جوان عزیز! بدان، آقاجان، بار‌ها به بزرگان و اعاظم ما پیغام دادند و فرمودند: من و جوان­‌ها، جوان­‌ها را به من متّصل کنید.

‌ای جوان­‌ها! آقاجان شما را دوست دارد، اگر متّصل به امام زمان شدید آن وقت است که چیزهایی را به شما می‌­دهد و محبّت می‌کند، گمان می‌­کنم یک چیزهایی به شما بدهد که دیگر به امثال ما ندهد، اگر شما هر شب با آقاجان حرف بزنید و این دعای سلامتی را هر ساعت بخوانید -این را نشر دهید- موبایل و ساعت­تان را برای هر ساعت کوک کنید، ساعت­‌ها یادت نرود، مگر می‌شود کسی هر ساعت حدّاقل یکبار به دعای سلامتی، یاد آقاجان، امام زمان کند و آن وقت آن کریم یاد انسان نباشد! این را بدانید آقاجان مافوق تصوّر ما کریم است، والله­العظیم آقایی داریم که اگر بدانیم کیست جان می‌­دهیم و قالب تهی می‌­کنیم، این آقایی که بزرگان در عالم مکاشفه که برای بعضی از آقایان آمدند، گفتند خوشا به سعادت­تان، اگر یک موقعی توفیق پیدا کردید و محضر مبارک آقاجان رسیدید، می‌شود یکبار هم از طرف ما دست آقاجان را ببوسید؟

با این آقایی که جدّ مکّرم­شان می‌­فرماید «لَو أدرَکتَهُ لَخَدَّمتَهُ مَا دَامَ حَیاتِی» عشق ­ورزی کنید، او را دوست داشته باشید، عشق حقیقی این­جاست، آن عشق­‌های مجازی را کنار بگذار عزیز من! می‌شود یک روزی هم­نشین آقاجان، امام زمان بشویم؟ چرا نمی‌شود، به خدا قسم می‌شود، به شرط اینکه بخواهیم، شرط، خواستن است، شرطش این است هم­نشین‌­های دیگر را بیرون بریزی، عزیز دلم! این موبایل، شبکه‌­های مجازی، اینترنت و ماهواره تو را گرفتار نکند، اگر گرفتار این­‌ها نشویم مگر می‌شود آن بزرگوار، آن آقای خوبی­‌ها عنایت نکند.

*شیدایی بعد از ملاقات

قربان اسم­تان بروم «المَهدِی طاوُوسُ أهلِ الجَّنَّه» آن آقایی که این قدر زیباست و در زیبایی همتا ندارد، گرچه ملاک زیبایی نیست می‌­خواهم بگویم آقاجاندر جمال ظاهری هم بی­نظیر است، آنچهره­ای که هم چهره نبوی است، هم چهره فاطمی است، هم چهره نرگسی، آن چشمان درشت و زیبا، آن لب­‌ها، آن خال لب، آن تبسّم بسیار زیبای، آن وقار و سکینه­، آن آرامش او، که وقتی نگاه می‌کند عالم را دیوانه می‌کند، وقتی نگاه می‌کند انبیاء را دیوانه می‌کند، نگاه کرده است و شیخنا­الاعظم را دیوانه کرده است، علی ­بن­ مهزیار فقط دو سه روزی خدمت آقا بود و تا آخر عمر دیوانه بود و دیگر علی­ بن­ مهزیار قبلی نبود، به آقاجان بیان کرد که آقا چطور این دیدار این­ قدر طول کشید؟ این­قدر آقاجان کریم است که فرمود‌ ای علی ­بن­ مهزیار! خودت چهل سفر گفتی، اگر کمتر گفته بودی اگر‌‌ همان سال اوّل خواسته بودی به دیدار ما نائل می‌شدی، چون پاک بودی، ما‌‌ همان اوّل می‌­پذیرفتیم. ما پاک شویم آقاجان سریع ما را می‌­پذیرد، علی­ بن مهزیار الآن خودش دارای گنبد و بارگاه است، مگر او که بود؟ یکی مثل من و تو بود امّا طاهر و پاک و حقیقت­‌شناس بود، دور از گناه بود، دور از نفس دون و شیاطین و دور از شهوت بود، عشق حقیقی را چشیده بود و عشق مجازی را کنار انداخت.

فضای مجازی هم همین است عشق مجازی می‌­آورد، فراموش کن جوان عزیز! خدا گواه است والله قسم می‌­خورم امروز اگر شما این کار را کردی و مراقبه و مواظبت کردی، شما را بیشتر از علی ­بن­ مهزیار می‌­پذیرد، نمی‌­دانیم او چقدر کریم است. «السلام علیک یا مولای یا بقیة الله»، شب­‌ها با آقاجان حرف زدی؟ من در همین مکان گفتم، دیشب هم در دانشگاه فردوسی همدان گفتم جوان­ عزیز! قدر بدانید، بعد از منبر شب­های چهارشنبه در همین مهدیه که معمولاً صحبت شبانه را تذکّر می‌­دهم، آن­جا نشسته بودم و حاج­ محسن­­ حیدرزاده مدّاحی می‌­کرد، یک جوانی در تاریکی آمد و گفت: آقا شما می‌­گویی هر شب با آقا صحبت کنید به یک سال نشده که چیزهایی متوجّه می‌­شوید، من گفتم نکند می‌­خواهد اعتراض کند، گفتم: بله، گفت چرا می‌­گویی به یک سال نشده بگو به یک ماه نشده، تعجّب کردم سرم را بالا آوردم و یک نگاهی به او کردم گفتم چه، یکی دو نکته گفت فهمیدم درست است گفتم آقا پیش خودت باشد و او سریع رفت. ­

جوان عزیز! معلوم می‌شود آقا شما را خیلی دوست دارد، بزرگان ما خیلی کار کردند توانستند حدّاقل بعد یکسال موفّق شوند، معلوم می‌شود آقا این آخری‌­‌ها خیلی غریب و تنها است که دوست دارد شب­‌ها با او حرف بزنید، به نظرم می‌­رسد که آقاجان خودش خیلی منتظر است، اینکه می‌گویم آخرشب وقتی به تعبیری مسواکت را زدی و برق­‌ها خاموش شد یک دقایقی با آقاجان حرف بزن و بگو «السلام علیک یا بقیه الله»، خدا گواه است آقاجان جواب می‌دهند...

 

 «السلام علیک یا بقیه الله»


[ دوشنبه 94/8/18 ] [ 9:39 عصر ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 308
بازدید دیروز: 588
کل بازدیدها: 4450383