NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
دخترک پوزخندی زد که «این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست»؛ لذا پدر را پیغام و پسغام فرستاد که «ای پیر طریقت و ای میر حقیقت! من خطایی نکردهام؛ و اگر هم صدای اعتراضها نخوابد، هزینه آن را از جیب تو خواهم داد».
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، آن صَدرُالزّاپاتا، عشقِ همبرگر و پیتزا، آنکه هرجا میرود درمیآورد از ساندویچی سرها، بِنتِ «حاج آقا»، زینتِ آقازادهها، الهی قربونت برمِ بهاییها، تربیت یافتهی دامن «پدرسوخته» گوها[1]، آنکه لطفش بر همبندیهایش دائمی، سرکار فائزه هاشمی. آوردهاند در طفولیت نمرهی درس دینیاش چهار شده و بسی «حرص» اَبوی را درآورده بود؛ چنانکه دخترک را تشر زدی که «ای ناسلامتی فرزندِ مفسر قرآن! تو ندانی که همگان مرا در کسوت روحانیت شناسند؟! این چه ننگی بود بر دامان پدر نهادی؟ دستکم در درس جبر و ریاضی چهار میشدی. من از دست تو چه کنم؟! وا فغانا! وا دریغا! وا اسفا!». دخترک که منزلت پدر در وجودش چون بتی نشکستنی بود، هیچ به زبان نیاورد و سکوت اختیار کرد. گویند روزی از روزها در عنفوان چلچلگی با مکتوبهای خاندانی زبان به تفصیل گشوده و بیپرده سخن رانده و گفته بود: هلا که ما را «ژن مادر» در نهاد است و اگر پدر خیالی از دوگانگی شلوار را بر سر راه دادی، فاجعه همی برپا کردمی و عکسالعمل بس خطرناک خواهد بودمی.[2] هان که همین رودهدرازیها دامانشان را گرفت و عاق والدین برکت را از سفره عریض و طویلشان برد؛ چَندان که نقل شده چُنان قحطسالی منطقه نیاوران را فرا گرفت که او برای نوشیدن جرعهای آب خنک، مجبور گشت کولهبار بسته و راه اوین پیش گیرد. فائزه که مدت مدیدی در منطقه خوش آب و هوا و چهار فصل اوین سکنی گزیده و سختیهای زندگی در بالایشهر پایتخت را از یاد برده بود، چون برادرش مهدی، تصمیم به دید و بازدید و رتق و فتق امور و دوستی و لابی با دیگر اویننشنیان گرفت؛ لذا ریشهی حب بهاییها را در دل پرورانده و با آنها راه گرمابه و گلستان پیش گرفت. چنان دوستی درمیان اینان بالا گرفت که ماهها پس از دوری و جدایی، باز آهنگ دیدار دوستان کرد و دور از چشم دیگران با بادیهنشینان و بهایمچرایان بهایی دیداری تازه کردی و فوتو یادگاری به رسم یادبود گرفت. وقتی خبر به گوش پدر –که از دیرباز اینان را دشمن و لا رفیق میانگاشت- رسید، زبان به خلافآمد عادت گشود که «زنهار! دخترکم خطا نموده و او را تکلیف است السّاعه توبه کرده و دست به جبران زند». دخترک پوزخندی زد که «این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست»؛ لذا پدر را پیغام و پسغام فرستاد که «ای پیر طریقت و ای میر حقیقت! من خطایی نکردهام؛ و اگر هم صدای اعتراضها نخوابد، هزینه آن را از جیب تو خواهم پرداخت». مردم که پدر را سخت رنجور یافته بودند برای تسلی نزد او رفته و به خیرخواهی گفتند: که ای شیخ پیر! تو که سالهاست از همان ابتدا کودکان خویش را به حال خود رها کردهای و تربیتشان را وارهانیدهای، این چند صباح باقی را نیز بگذار و بگذر که «سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل». مـیـرزا قـاسـمی ------------------------- 1. در بعضی نسخ آمده که اشاره میرزا به «عفت مرعشی» میباشد که در اعتراض به حکم «مهدی هاشمی» گفته بود: «این حکم تقلب و پدرسوخته بازی است». [مـأخـذ] 2. تَذکَرهنویسان گویند که منظور میرزا مصاحبه فائزه هاشمی با روزنامه آرمان است. [مـأخـذ] [ سه شنبه 95/2/28 ] [ 11:32 عصر ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|