چمران تجربه نبرد داشت. شروع کرده بود به آموزش مردم. ستاد جنگهای نامنظم تشکیل داده بودند و نیروها را همانجا سازماندهی میکردند. مردم هم که جریان تشکیل ستاد را شنیده بودند میآمدند به ستاد تحت نظارت آیتالله خامنهای.
شهر سوسنگرد یکی از نقاط حساس در طول جنگ بود. آن روزها تازه هجوم رژیم بعث به ایران آغاز شده بود، از طرفی هم در شورای عالی دفاع افرادی بودند که نمی گذاشتند کار پیش برود. آنچه که پیش رو دارید چند خاطره کوتاه از حضور مقام معظم رهبری به همراه شهید دکتر مصطفی چران در منطقه سوسنگرد و نحوه شکل گیری ستاد جنگ های نامنظم است:
* تحرکات ضد انقلاب شروع شده بود. تحرکات وابسته به رژیم عراق. ارتباط با منطقههای مرزی، دیگر آسان نبود. رفت و آمد نفوذیهای عراق، مشکل ایجاد کرده بود. چمران اما چند باری آمده بود سوسنگرد. برای بستن راههای نفوذ خرابکارها و ضد انقلابها آمده بود به مرزهای جنوب. به خرمشهر و شلمچه و خوزستان. سوسنگرد هم آمده بود. سخنرانیها کرده بود برای مردم. همسرش را هم بعداً فرستاد سوسنگر بماند. فرستاده بودش که با مردم حرف بزند و برنامههای فرهنگی و روشنگرانه بگذارد برایشان. برای روشن کردن عمق توطئه دشمن. روشن کردن اهمیت ارزش و عظمت انقلاب... سوسنگردیها عربی حرف میزدند. همسر دکتر هم میتوانست راحت حرف بزند با مردم. برای همین هم آوردش. چند تا دیگر از دوستان لبنانیشان هم آمده بودند.
* در همان روزهای اول حمله عراق آمدند. مصطفی چمران و آیتالله خامنهای. نماینده امام بودند هر دو. در شورای عالی دفاع. نماینده مردم هم بودند در مجلس شورای اسلامی. امام توصیه کرده بود بیایند، برای سازمان دادن به نیروهای مردمی و مقاومت. در مقابل حمله گسترده عراق. میخواستند جلوی پیشروی بیشتر عراقیها را بگیرند. برای حملههای چریکی هم باید برنامهریزی میکردند. هفتم مهر بود ه آمدند. مهر 59. با یک هواپیمای سی یکصدوسی با شصت نفر از رزمندهها. همهشان تجربه جنگ داشتند. جنگ کردستان. وارد که شدند، همان شب اول، حمله چریکیشان را شروع کردند. عراقیها تا 6کیلومتری اهواز آمده بودند جلو....
چمران تجربه نبرد داشت. هم در کردستان جنگیده بود، هم لبنان. شروع کرده بود به آموزش مردم. به نیروهای داوطلب. ستاد جنگهای نامنظم تشکیل داده بودند و نیروها را همانجا سازماندهی میکردند. خط دفاعی شکل داده بودند. مردم هم کم کم میآمدند. جریان تشکیل ستاد را که شنیده بودند میآمدند. از همه جای ایران، میآمدند به ستاد تحت نظارت آیتالله خامنهای. چمران هم که فرمانده بود، آموزش میدادشان. هرچه تنور ستاد گرمتر میشد، بیشتر نیرو میآمد.
* از مرز چزابه وارد شده بودند. بستان را هم که اشغال کردند، پیشروی کردند به سوی سوسنگرد. محلیها هنوز بودند. مقاومتهای پراکنده هم بود. نیروهای محلی ولی دیگر نمیتوانستند دوام بیاورند. سوسنگرد هم اشغال شد. همینطور پیش میرفتند. حالا میرفتند به طرف حمیدیه. زمین گلولای بود. تانکها به سختی میرفتند. بالاخره هم زمینگیر شدند. ماندند توی گل. تانکها که ایستادند، چریکها دست به کار شدند. رزمندهها و هوانیروز هم. شروع کردند به ریختن آتش آرپیجی. آنقدر ریختند تا عراقیها مجبور شدند بکشند عقب. تانکهاشان آتش گرفته بود. آمدند عقب. تا پشت سوسنگرد. مردم هنوز بودند... هنوز مقاومت بود...
* سه روز بود که محاصره شده بودند. عراقیها از غرب و جنوب آمدند تا بالاخره کامل محاصرهاش کردند. روزهای 22 و 23 آبان بود. همان سال 59. دهمین ماه جنگ بود. حالا هم محاصره شده بودند. تعدادی از نیروهای سپاه، نیروهای داوطلب ستاد؛ ستاد جنگهای نامنظم، چندتایی از عشایر رزمنده،.... یک عده از مردم هم. همه محاصره شده بودند. نه مهماتی مانده بود، نه حتی غذایی. هنوز ولی مقاومت بود. با همان امکانات کم و سلاحهای سبک. ارتباط تلفنی حالا دیگر قطع شده بود. بیسیم هم نبود! عراقیها جلوتر میآمدند. نزدیکتر میشدند مدام. حالا دیگر تانکهاشان آمده بودند توی سوسنگرد. باید هر طور شده ارتباط برقرار میشد با خارج از شهر. باید کاری میکردند. ستوان اخوان دست به کار شد. از نیروهای داوطلب نیروی هوایی بود. حالا هم فرمانده رزمندههای ستاد جنگهای نامنظم. متخصص برق و الکترونیک بود. میخواست از سیمهای آزاد تلفن استفاده کند برای ایجاد ارتباط تلفنی. بالاخره تماس برقرار شد. تا حوالی ظهر میشد تماس بگیرد. حوالی ظهر ولی تماس یکطرفه شد. حالا دیگر فقط صدا میرفت اما چیزی نمیشنید. میتوانست فقط اوضاع را گزارش کند. ازورود تانکها به شهر بگوید و از مقاومت تعدادی از یارانش. یکدفعه ولی ارتباط قطع شد. کامل. دیگر صدا هم نمیرفت....
شهر در محاصره کامل عراقیها بود...
* امام شبانه موافقت کرد. میخواستند یکی از تیپهای زرهی لشکر 92 زرهی خوزستان را بفرستند سوسنگرد. از دزفول عازم آبادان شده بود و رسیده بود اهواز. میخواستند قبل از رفتن به آبادان و خرمشهر، برود طرف سوسنگرد. با کمک نیروهای سپاه و جنگهای نامنظم. برای آزادسازی سوسنگرد. فرماندهی نیروی زمینی موافق حمله نبود. میگفت موافقتآمیز نیست. حداقل 3 تیپ کامل زرهی عراق اطراف سوسنگرد بودند. پشتیبانی هم میشدند. اینها دو سوم یک تیپ هم نبودند. چمران ولی طرح تازهای داشت. میخواست از نیروهای مردمی و بسیج استفاده کند. میگفت روحیه آنها بالاتر است. تا نیمه شب 25 آبان. نیمه شب بود که امام دستور داد به حمله. آیتالله خامنهای کلی تلاش کرده بود برای گرفتن اجازه. همان شبانه دستور اعلام شد و ابلاغ....
* شب تاسوعا بود. شور و هیجان کربلا همه را به وجد آورده بود. چمران را بیشتر. انگار اصلاً در عالم نبود.نیمه شب رفته بود بازدید از سنگرهای رزمندهها. رزمندههای ستاد جنگهای نامنظم. در جنوب جاده سوسنگرد. منطقه طراح. گوشهای نشسته بود. چیزی مینوشت توی دفترچهاش. نیایشی شاید... اجازه حمله گرفته بودند بالاخره.