NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
خاتمی را میبایست کلیدیترین بسترساز فتنه دانست؛ کسی که در گامهای مختلف تاریخی هر بار به گونهای به میدان میآید و نقش سرنوشتساز خود را به بهترین نحو ایفا میکند. او البته در عین حال مجری نالایقی نیز هست و این نه بیان مخالفان اصولگرای او که اعتراف همراهان اصلاحطلب اوست که او را فاقد شجاعت لازم برای پیشبرد اصلاحات دانسته و میدانند. افق، هدف و برآورد اصلاح طلبان تفاوت چندانی با هم ندارد؛ همه حاکمیت دوگانه را در پرتو اندیشههای روشنفکریشان دنبال میکنند اما رسالتی که هر کدام در مقاطع مختلف به اقتضای شخصیت و جایگاه و توانمندیشان به دوش میکشند، متفاوت است. مرور تاریخی دو دهه گذشته به خوبی نشان میدهد آنچه تحت عنوان جریان روشنفکری تأثیرگذار و سکولار در کشور سامان یافت، بعد از انقلاب در مجموعه کیهان فرهنگی، حلقه کیان و خصوصا حلقه آئین نزج گرفت که در این میان خاتمی به عنوان سرپرست روزنامه کیهان و بعد هم به عنوان محور اصلی شکلگیری حلقه آئین از نقشی کلیدی برخوردار بود.
به موازات همین جریان، ذیل نظر موسوی خوئینیها در مرکز مطالعات ریاست جمهوری دولت سازندگی نیز تعدادی از چهرههای چپ گرد هم آمدند. همین جریان بعدها در حلقه سلام نیز شکل گرفت. در واقع اگر بخواهیم پیشینه فتنه و بسترسازی اصلی را مرور کنیم، باید به سالهایی بازگردیم که مفاهیم کلیدی و ساختارشکن دولت اصلاحات در درون حلقه آئین تعریف و تبیین میشد و چهرههایی چون سعید حجاریان، عباس عبدی، محسن کدیور، محسن امینزاده، هادیخانیکی، مصطفی تاجزاده و محمد رضا خاتمی بر گرد خاتمی حلقه میزدند.
در شرایطی که دولت سازندگی زمام امور را در دست میگیرد، چپگرایان خط امامی از بستر لیبرالیسم راستگرا بلند میشوند، حجیّت دین در امور اجتماعی و اداره حکومت را به بحث میگذارند، فقه سیاسی و فقهی که توانمندی اداره جامعه را داشته باشد، به چالش و انکار مینشینند و در سایه تفکری سکولار و روشنفکرمآبانه کمی بعد سکان دولت اصلاحات را در دست میگیرند تا آن عقبه تئوریک در حاکمیت دو گانه اصلاحطلبان تبلور پیدا کند. در این سالها همان چهرههای حلقه آئین مسئولیتهای کلیدی را در دولت و مجلس به دوش میکشند.
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 76 و قبل از شکلگیری دوم خرداد، این خاتمی و دیگر چهرههای حلقه آئین هستند که سراغ میرحسین موسوی میروند و از او به سبب قرابتی که با مواضعش حس میکردند، برای حضور در صحنه دعوت میکنند. میرحسین البته شرایط آن روز را برای حضور خود مساعد نمیبیند و طی بیانیهای انصراف خود را اعلام میدارد؛ اما انگار این صحنهآرایی در انتخابات سال 88 برعکس میشود. این بار خاتمی انصراف میدهد تا میرحسین در صحنه باقی بماند و این جابهجاییِ نقش بیش از همه به فضای سیاسی کشور و ضرورت بازسازی بدل عدالتخواه احمدینژاد یعنی کسی که بتواند بخشی از آرای اصولگرایان را نیز در سبد خود داشته باشد، ارتباط پیدا میکند.
خاتمی در عین اینکه یک بسترساز کلیدی برای فتنهگران است، یک امدادگر کلیدی نیز به شمار میآید. او کسی است که جریان فتنه مدیون اوست و در بازه زمانی ریاست جمهوری اوست که این جریان، حضور خیابانی را در 18 تیر تمرین میکند و شیوه جدال با حاکمیت را میآموزد. در این دوره اعضای همان حلقه آئین در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری گرد هم میآیند؛ گاه "فشار از پایین و چانه زنی از بالا" را در دستور کار قرار میدهند و گاه آداب "حرکت با چراغ خاموش" را تمرین میکنند. "فتح سنگر به سنگر" اما شاید اصلیترین راهبرد این جریان برای نفوذ در ساختار نظام به شمار آید.
قتلهای زنجیرهای، کنفرانس برلین، تحصن مجلس ششم، ماجرای لوایح دوقلو با هدف کاهش اختیارات رهبری و ماجرای مطبوعات در این دوره است که رقم میخورد و در پسِ این همه اصلاحطلبانی که پیشتر درس خود را در حلقه آئین از سید محمد خاتمی فراگرفته بودند، در شرایط پرآشوب آن روز رسم و رسومات براندازی را تمرین میکنند.
در سالهای حاکمیت اصلاحات همان اندیشهها و تعلیمات حلقه آئین مجال بروز در رسانهها را نیز مییابد و این در واقع اصلیترین هدف خاتمی از ورود به صحنه انتخابات بوده است. این موضوعی است که محمد رضا خاتمی بر آن صحه میگذارد. او تصریح میکند در شرایط قبل از سال 76 اصلا احتمال پیروزی خاتمی داده نمیشد و تمام هدف اصلاح طلبان و چهرههای حلقه آئین از مطرح کردن خاتمی کشاندن عقبه تئوریک حلقه آئین در متن جامعه و طبیعتا رسانهها بود.
خاتمی در ریاست جمهوری 88 اگرچه کمی بعد از کاندیداتوری به ظاهر کنار میرود، اما این به معنای کنارهگیری او از صحنه جدال نیست. خاتمی با توجه به توصیهها و برآوردی که از فضا دارد، تنها تغییر نقش میدهد و میکوشد در پسِ پرده آنگاه که نیاز است، اصلاحات و جریان فتنه را یاری رساند و همین گونه نیز میکند.
او همگام و همراه فتنهگران در نقشی که سزاوار خود اوست حرکت میکند، حمایت رسمیاش از میرحسین موسوی را اعلام مینماید و میکوشد کروبی را از کاندیداتوری منصرف سازد. او در همایش ورزشگاه آزادی هم در کنار فائزه هاشمی و همسر میرحسین موسوی حاضر میشود. کمی بعد نوبت بحث تقلب و کمیته صیانت از آراء میرسد و باز این خاتمی است که نقشآفرینی را به دوش میکشد.
خاتمی اردیبهشت ماه 1388 با اشاره به ضرورت صیانت از آراء تصریح میکند:«نگرانی ما از برگزاری انتخابات، بالضروره به معنای ریختن رأی باطله به نام فردی خاص یا نخواندن آراء نامزدی دیگر نیست. اگرچه در همه جای دنیا ممکن است این مسائل پیش بیاید. مراد ما از این ابراز نگرانی این است که اگر کسانی پیدا شوند که احساس وظیفه کنند تا برخلاف خواست مردم و برای اینکه به گمان خویش در پیشگاه خداوند سربلند باشند مانع از حضور مردم یا تأثیر آراء مردم شوند، دست اندرکاران انتخابات باید از تک تک آراء مردم در مقابل این افراد صیانت کنند.»
او از همان آغاز نتایج بعد از انتخابات را غیر واقعی میداند و برای این بیان خود این چنین استدلال میکند:«شاهدیم که تمامی امکانات مادی، معنوی، اجرایی و اداری در اختیار گروه خاصی است و با این وضع آنها نیازی به داشتن ستاد ندارند. اما در مقابل عدهای در محرومیت کامل به سر میبرند و حتی برای یافتن محلی برای سخنرانی در تنگنا قرار میگیرند و در معدود جاهایی که امکان سخن گفتن پیدا می کنند، شلوغی و ناامنی را تجربه میکنند. سؤال اینجا است که سایر کاندیداها چطور باید حرف خود را به مردم منتقل کنند؟»
خاتمی همگام با فتنهگران پیش میرود و در جلساتی که با حضور هاشمی، میرحسین و کروبی تشکیل میشود، شرکت میکند. او بارها در سخنان خود حاکمیت را به گونهای مخاطب قرار میدهد که گویی با خشونتگرانی خودخواه مقابل است. در تیرماه 88 او به دیدار خانواده دستگیر شدگان در ناآرامیهای میشتابد و در حالی که پروژه شهیدسازی برای فتنهگران اهمیت زیادی دارد، از واژه شهید برای کشتهشدگان بهره میبرد. خاتمی میگوید:«متأسفم از اینکه اعلام کنم جرم شما و عزیزانتان این است که در ایران ماندید و برای تقویت نظام و تأمین حقوق مسلم مردم تلاش کردید و اینک باید مورد بیمهری و کملطفی قرار گیرید.»
وقتی شرایط بر فتنهگران تنگ میشود و بحث رجوع به مراجع قم برای اختلافافکنی میان حاکمیت و علما موضوعیت پیدا میکند، باز این خاتمی است که دست به قلم میشود و به همراه موسوی، کروبی و 65 تن از اصلاحطلبان نامه ای خطاب به مراجع تقلید مینویسد. در این نامه ضمن اشاره به دستگیری شهروندانی که مثلا در راهپیماییهای مسالمتآمیز شرکت کرده بودند و نیز اتهامات مطرح شده، آمده بود:«دستگاه های تبلیغاتی دولتی و به ویژه صدا و سیما... با پخش اعتراف های نمایشی، سعی در اثبات اینگونه اتهامات واهی به حرکتی مردمی دارد که تنها و تنها برای پاسداشت جمهوریت نظام شکل گرفت.»
اگر بخواهیم نمایی کلی از دو دهه فعالیت خاتمی ارائه دهیم، باید اذعان کنیم او از همان آغاز بسترساز اصلی جریانی بود که حاکمیت دوگانه و ایجاد دوقطبی در کشور را دنبال میکرد. او در گامهای مختلف زمانی گاه در صحنه و در مسئولیتی اجرایی خود پیشبرد اهداف حلقه آئین را به دوش کشید و گاه تغییر نقش داد و این همه را به بدل خود واگذار کرد. از این حیث بانی اصلی فتنه را خاتمی میبایست دانست؛ نه میرحسین! چه آنکه این خاتمی بود که داعیهداران فتنه را از نخست آموزگاری کرد.
ابطحی درخصوص نقشآفرینیهای مثلثی که یک ضلع آن را خاتمی تشکیل میداد، تصریح کرد:«خاتمی فضای جامعه را میشناخت، وی اقتدار نظامی، انتظامی و مقام معظم رهبری که در جایگاه والایی قرار دارند را میشناخت و با توجه به اینکه وی نسبت به این موضوعات شناخت داشت، این یک نوع خیانت است که از موسوی در موضوع تقلب حمایت کرد... پس از انتخابات در جلسه مشترکی هاشمی رفسنجانی، موسوی و خاتمی با یکدیگر هم قسم شدند که پشت یکدیگر را خالی نکنند و بنده نمیدانم که این تنها نگذاشتن و یاری کردن یکدیگر پس از 11 میلیون فاصله رای برای چه بود.»
عملکرد خاتمی به گونهای بود که حتی مورد تجلیل رضا پهلوی نیز قرار گرفت. فرزند شاه مخلوع ایران که با هفتهنامه آلمانی اشپیگل گفتوگو می کرد، گفت:«من امیدوارم که آنها به شکل صریح تری انتقادات خود را نه تنها نسبت به تصمیمات رهبری، بلکه به تمام نظام ابراز کنند. به عنوان مخالفسیاسی رژیم روحانیون در ایران فعال بوده و با اصلاح طلبان و معترضین در تماس هستم.»
شهریور ماه 88 سردار عزیز جعفری فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اطلاعات دقیقتری از اظهارات محمد علی ابطحی ارائه کرد. او با اشاره به اعترافات ابطحی به بخشی از اظهارات این چهره نزدیک به خاتمی اشاره کرد که در آن میگفت:«خاتمی و [ابوالفضل] فاتح و مهدی هاشمی رفسنجانی میگفتند که "برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق میکند. در این صورت جریان اصولگرا و رهبر دیگر نمیتوانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است." یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملا برنامهریزی شده بود.»
جعفری همچنین به بخشهایی از سخنان خاتمی در سال 87 اشاره کرد که در آن خاتمی تصریح میداشت:«اگر در این انتخابات[دهم] احمدینژاد سقوط کند، عملاً رهبری حذف میشود، اگر به هر قیمتی و به هر شکلی اصلاحات دوباره به قوه اجرایی بازگردد، دیگر رهبری اقتداری در جامعه نخواهد داشت. سقوط اصولگرایی به معنای پایان اقتدار رهبری تلقی میشود و با شکست اصولگرایان باید قدرت رهبری را مهار کرد.»
خاتمی پس از آزادی سعید حجاریان به دیدار او شتافت و حتی پس از ماجرای نهم دی و خاموش شدن فتنه و در واپسین روزهای سال 88 نیز باز از جنبش سبز سخن راند. او گفت:«در این انتخابات اصلاح طلبی عنوان سبز را انتخاب کرد که تعبیر قشنگ و خوبی است؛ سبز نماد طراوت و روشنی و دوستی است. سبزی که مطرح شد، سبزی است که دلبسته به انقلاب اسلامی است و نسبتی با سلطه طلبان و منحرفان ندارد.»
وقتی عرصه بر فتنهگران تنگ میشود، باز این اوست که میکوشد تا با نامهنگاری و ارتباطگیری با حاکمیت عرصه را بر اصلاحطلبان باز کند و اکنون نیز شاید او بر این پندار باشد که باز نوبت اوست تا با چهرهای مظلوم و حقبهجانب طریق توبه پیش بگیرد و باز معبر عبور اصلاحطلبان به سوی حاکمیت دوگانه و براندازی را باز کند.
خاتمی البته مواضعش مثل گذشته است. او هیچگاه در هدفگذاری با سایر اصلاحطلبان اختلافی نداشته و ندارد. در شهریور 89 او ضمن تأکید بر اینکه اکنون متوهمان خشونتگرا حاکمیت را به دست گرفتهاند، تصریح میکند:«ما اگر به آینده بنگریم و شاهد تلاش باشیم که برای آزادی کسانی که گرفتار شدهاند صورت میگیرد و فضای امن و آزاد برای همه افراد و تشکلها وگروهها ایجاد می شود و "خردمندان خیرخواه" به جای "متوهمان خشونت گرا "میداندار می شوند به سوی وضعیتی میرویم که در آن انتخابات سالم و بیحرف و حدیث و آزاد برگزار خواهد شد.» و این بدین معناست که خاتمی را نمیتوان سوای از اندیشههای حلقه کیان و آئین تحلیل و تفسیر کرد. خاتمی همان خاتمی است و جنس نقش آفرینی او نیز همان.
[ دوشنبه 89/10/13 ] [ 7:32 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|