NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ

حاج سعید قاسمی پنج‌شنبه هفته گذشته در مراسم افتتاحیه مرکز فرهنگی رسانه بیداری در استان خوزستان به تبیین شرایط گذشته و حال انقلاب، نقاط آسیب‌پذیری و تهدیدهای احتمالی در آینده پرداخت. متن کامل این سخنرانی خواندنی در ادامه آمده است: این ایام و پیروزی‌های پی در پی شما را در طول این سه دهه و خاصه شنیدن پژواک حرکت بزرگ شما در اقصی نقاط بلاد مسلمین و همچنین پیروزی شما را در هشت ماه نبرد مصرانه با فتنه داخلی تبریک می‌گویم؛ از خداوند منان حضور و ظهور آقا صاحب‌الزمان را بخواهیم تا این پرچم را با صحت و سلامت به دست صاحب اصلی‌اش برسانیم. کوتاه سخن اینکه دوستان در شرایط بسیار حساس و خاصی زندگی می‌کنیم؛ بهتراست این جمله را بگویم؛ در عاشورا مهم این بود که هرکس صدا و ندا را شنید، خودش را به صحنه برساند. بله! ممکن است که در روز واقعه عاشورا خیلی‌ها برای رضای خدا خیلی جاها کار می‌کردند، نماز اول وقت‌شان ترک نمی‌شد و... ولی در آن زمان و مکان قرار نگرفتند. بعد از آن هم ایستادند تا یک مختاری قیام کرد، خدا به آنها هم توفیق داد تا در صف مختار ایستادند و به شهادت رسیدند، ولی فایده نکرد. چرا؟ چون آن موقعی که می‌گفتند أین عمار باید سینه سپر می‌کردند والا باید سر امام بالای نیزه برود و اهل بیت را به اسارت ببرند، بعد بخواهی تصمیم بگیری برای انقلاب از دست رفته چه بکنی که این نمی شود.

 اما در رأس انقلاب اسلامی ایران، یک رهبر فقیه و آگاه و انقلابی که تجربه فراز و نشیب‌های انقلاب‌های یک سده اخیر را در کارنامه‌اش دارد و انقلاب‌‌ها را بررسی کرده بود و براساس فرمول خاصی این کشتی را هدایت می‌کرد، وجود داشت. یک حلقه پایین‌تر از رهبری، کادری بود که خود امام آن را ساخته بود و آن کادر قادر بود که حرکت را هدایت کند و نگذارد که به جریان‌های انحرافی بیفتد. همچنین این حرکت یک ایدئولوژی و اعتقاد فکری داشت که بر همان اساس، در مورد مکتب اسلام اعتقاد داشت که "الاسلام یعلو و لا یعلی علیه" باز از آن بالاتر در خود پذیرش اسلام، به مکتب شیعه اعتقاد داشت که در این مکتب اعتقاد بر این است که هرجا که ظلم است، باید با آن دست و پنجه نرم کنیم، تفکر و استراتژی "خون بر شمشیر پیروز است" در سرلوحه شعارهایش است و برای رسیدن به این ایدئولوژی، تاکتیک و شگردهایی مشروعی داشت.

 علی‌رغم اینکه نهضت روح الله فیس‌بوک و توئیتر و اینترنت و ماهواره نداشت اما یک بستر اجتماعی داشت که آن بستر، هیئت‌ها و مساجد بودند که شبکه ارتباطی این حرکت بزرگ را هدایت می‌کردند. نفس گرم انقلاب سینه به سینه توسط علمدارهایش به مخاطبین می‌رسید و آن هیئت‌ها یا به تعبیر امروزی‌ها NGOها خود را موظف می‌دانستند که اگر حضرت آقا در نوفل لوشاتو یا نجف پیامی داد، به سرعت تکثیر شود و به دست مخاطبین برسد. مهم‌تر از این‌ها، قیام، بستر مردمی داشت و مردم این آمادگی را داشتند که برای رسیدن به افق تفکرات رهبر خود، زیر بار تحمل آن فشارها بروند. این انقلاب در نوع خودش کامل بود. این را امروز خیلی‌خوب می‌توانیم درک کنیم. نمونه آن را بخواهید در کشورهای دیگر ببینید، به‌طور ناقص است یعنی اولا اینکه رهبری درستی ندارد و یکی نیست که همه به حرف او گوش بدهند، دوم اینکه در زمینه پذیرفتن یک ایدئولوژی هر کدام یک حرفی می‌زنند "الثورة الدموکراتیه"، "الثوره اللیبرالیه" و هر کدام سازی می‌زنند. چهارم اینکه غربی‌ها می‌آیند تا عنان حرکت‌ها را دست بگیرند؛ چون نسخه‌های مقابله با انقلاب‌ها از قبل پیچیده شده است که چگونه یک انقلاب را منحرف کنند. امام روح‌الله با تجربیاتی که از یک سده گذشته دارد و خیلی مجرب است، حتی حاضر نیست که یک عکس نامربوط با یک چهره ضد انقلاب بگیرد که در جنبش، جریان انحرافی ایجاد کند. معروف است که می‌گویند در جریان نهضت ملی شدن نفت از آیت‌الله کاشانی عکسی منتشر شد که با سپهبد زاهدی به عنوان عامل سیستم ستم‌شاهی گرفته بود که این عکس حکایت از این داشت که این دو روی کاناپه آقای کاشانی در منزل‌شان نشسته‌اند و خنده‌ای بین این ها رد و بدل شد. این عکس در کوران انقلاب در بین مردم منتشر شد و مردم احساس کردند که در پشت روحانیت با این‌ها بده و بستان‌هایی وجود دارد. 

امام در آن زمان طلبه جوانی بود، خدمت آیت‌الله کاشانی آمد و جلوی درب نشست، آقای کاشانی گفت که بفرمایید داخل ولی امام قبول نکردند و بعد از چند دفعه اصرار، به کنایه فرمودند حضرت آیت‌آلله، فکر می‌کنم که آنجا نجس شده است، آقای کاشانی موضوع را فهمید و گفت که شما می دانید که بین ما چیزی نیست و این مسئله دروغ است. امام گفتند که این مباحث تأثیری ندارد، کاری که نباید می‌شد، شد و در سطح جامعه پیچید که روحانیت با این‌ها همکاری دارند و دستمان در یک کاسه است. فردای آن روز، آقای کاشانی رفت میدان گلوبندک و روی سقف ماشینی ایستاد و موضوع را به صراحت تکذیب کرد.
 
 حواس امام جمع بود، وقتی در نوفل لوشاتو بودند، وزیر آموزش و پرورش رژیم نزد ایشان رفت و خواست با ایشان ملاقات کند، امام روح الله نپذیرفتند و گفتند که بیرون به آقای آموزگار بگویید که برائت خودشان را در مقابل دوربین‌ها از رژیم اعلام کند، بعد در خدمت ایشان هستیم. این هوش و ذکاوت را داشت که یک موقع از ایشان سوء استفاده نکنند و بالاتر از آن، مجاهدین خلق که در آن زمان مکتبی، مسلح و حافظ قرآن هم بودند و هنوز چکمه‌لیس صدام نشده بودند، خدمت امام در نجف رفتند، گفتند مگر نمی‌‌خواهید انقلاب کنید، شما که در حال حاضر در تبعید به سر می‌برید، یک مجوز و تأییدیه بدهید تا قیام مسلحانه کنیم، هر جایی را که بخواهید بگیریم، حتی اگر بخواهید خود شاه را ترور می‌کنیم، از این بهتر می‌خواهید؟ انقلاب ما مثل انقلاب‌های دیگر نیست که برای رسیدن به هدف از هر وسیله و نیروی نامشروعی استفاده کنیم. 
یک خبرنگار از امام پرسید که شما از چه زمانی تصمیم به انقلاب گرفتید؟ گفت: هیچ وقت. به تعبیر ما خبرنگار گفت: یعنی چه هیچ وقت، یعنی شما برنامه‌ای ندارید، آقا فرمودند از هر وقت که رسیدیم هر تکلیف و وظیفه‌ای که هست باید انجام دهیم.
 در یک جای دیگر از ایشان سوال کردند که "آقا این اتفاقی که در 22 بهمن افتاد، قرار بود در خرداد 15 سال قبل یعنی در سال 42 اتفاق بیفتد چرا عقب افتاد؟" فرمودند یک خطایی کردیم، و به حسب آن خطا، 15 سال تبعید شدیم. پایین منبر دوباره از ایشان سوال کردند که موضوع چیست؟ فرمودند که در آن زمان باورمان این شد که از این به بعد، ما مرجع عالی‌قدر هستیم و خدا هم به خاطر این حرف من را تبعید کرد تا بفهمم که همه چیز در ید قدرت الهی است، برای همین یک جمله؛ به نجف تبعید شد تا در آنجا پنجه در پنجره فولادی ضریح حضرت علی علیه‌السلام بیندازد تا بعد که از پله هواپیما در فرودگاه تهران پیاده می‌شود، بگوید که همه چیز در ید قدرت الهی است. تا آخر هم دیدید که بر سر این موضوع ماند و معتقد بود که همه ما مکلف به انجام تکلیف هستیم و این را فهماند که با گرم و سرد شدن شما به عنوان اصحاب، من مسیرم را تغییر نمی‌دهم. 
این مطلب عجیب است اولین کشوری که از انقلاب ما حمایت کرد و آن را به رسمیت شناخت، آمریکا بود؛ چرا آمریکا؟ چون می‌دانستند که سریع باید سوار موج شوند، مانند همین اتفاقاتی که در لیبی و مصر در حال رخ‌دادن است. برخی معتقدند که امام روح‌الله با ذکاوت خاصی امثال بازرگان را جلو فرستاد و در خط حمله یک رینگ امنیتی ایجاد کرد تا در پناهش وقت داشته باشد ضریب اطمینانی ایجاد کند و آمریکایی‌ها فکر کنند که کار دست آن‌هاست. برخی نیز بر این عقیده‌اند که چون مبنای کار امام الهی بود، خداوند شرایط را به این ترتیب شکل داد و همه چیز را او ساماندهی می‌کند.
 
 

بعد هم که اولین دیدار بازرگان با برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید رخ داد، دال بر این بود که برای زدن ما، مثل حال و روز الآن قذافی عجله نکنید، بلکه در ایران هم یک رهبر مانند ژان پل چندم که یک سری فرامینی را می‌دهد، هست اما کار اجرایی در دست کس دیگری است و در فرصتی دیگر در یک عملیات نظامی بمبی می‌گذاریم زیر صندلی‌اش و او را ترور می‌کنیم. 

این موضوعات را از خودم نمی‌گویم. کنت الکساندر دمورانت وزیر اطلاعات فرانسه است که چهار طرح سرنگونی امام را داده است. یکی در همین مرحله ای است که از فرانسه به ایران عزیمت می‌کنند. می‌گوید اگر اجازه می‌دادند داستان را مانند امام موسی صدر تمام می کردم، تا امروز جهان این قدر مصیبت نمی‌دید. می‌گوید که آمریکایی‌ها و شاه با این طرح مخالفت کردند. دوباره طرح ترور امام در قم را دارد و طرحی دیگر برای ترور امام در تهران داشت. خلاصه هرکاری را که احساس می‌کردند باید انجام دهند، مضایقه نمی‌کردند.
 مشکلی که داریم، این است که هم قدیمی‌ها و هم فرزندانمان، اصلا از این تاریخی که بر ما گذشت و جغرافیایی که بر ما حادث شد، چیزی نمی‌دانیم. همین قدری هم که جبرا در این دو سال اخیر درگیرش شدند به برکت همین فتنه‌ای است که اتفاق افتاد، چون مصیبت‌هایی داشت ولی برکاتی هم داشت؛ دوست و دشمن را شناختیم.
 خب هر کدام از این موضوعات را که بخواهیم بررسی کنیم باید یک مثنوی چندصدمن کاغذ راجع به آن صحبت کنیم. اینکه چطور می‌شود بازرگان کنار برود، چطور می‌شود که صاحب همین بیت که به نام شهید بزرگوار علم الهدی است، و افرادی مانند محسن وزوایی و ورامینی سفارت آمریکا را تصرف می‌کنند. این قدر این حرکت بزرگ است که آقا روح‌الله از آن به عنوان انقلاب دوم یاد می‌کنند. 
بازرگان می‌گوید: در این مملکت چند دولت وجود دارد، اینکه یک سری بچه بلند شوند و بیایند سفارت‌خانه را بگیرند که نمی‌شود، من وزیر و سفیر دارم، این می‌شود که بازرگان استعفا می‌دهد و آقا روح‌الله هم قبول می‌کنند.
 تصمیم گرفته می‌شود که انتخابات برگزار شود، در آن انتخابات، همین بنی‌صدر خائن که در جنگ با ایران خیانت کرد، مردم او را انتخاب کردند. می‌توانید از پدر و مادرهایتان سوال کنید، ممکن است شرمنده شوند و بگویند که ما رای ندادیم. هر کس گفت که من رأی ندادم، سؤال کنید که پس این 11 میلیون رای بنی صدر از کجا آمد؟ ولی ممکن است پدر و مادرتان بگویند که ما رای دادیم چون دلیل داشتیم: یکی اینکه سید بود؛ همین سیادتی که تا الان هم بعضی افراد از این عنوان سوءاستفاده می‌کنند، دوم اینکه آیت‌الله‌زاده بود، پدرش حضرت آیت‌الله بنی صدر بود و سوم اینکه دکترای اقتصاد داشت، کتاب اقتصاد اسلامی نوشته بود؛ پنجم حامی اصلی ولایت فقیه بود لذا بنی صدر صد‌در‌صد آنچه خوبان همه دارند را تنها داشت، اشتباه نکردیم رای دادیم در بین رقبا نیز کسی از وی قدرتر نیست، فرمانده کل قوا بود، رییس شورای عالی انقلاب بود، رییس جمهور بود؛ حداقل این سه مسئولیت را داشت تا اینکه افرادی مثل حسین علم‌الهدی اسناد لانه جاسوسی را به‌هم چسبانیدند، یک موردش این بود که این فرد زمانی که دانشجو بود به عضویت شبکه جاسوسی درآمده است، ماهیانه حقوقی نیز داشت. اسناد به دست آمده را به امام خمینی نشان دادند و گفتند که این آقا که الان گرما‌گرم جنگ است و در کل مقطعی که فرمانده کل قوا بود، یک عملیات انجام داده است و به خاطر این عملیات هویزه از دست رفت و حسین و اصحابش که به تعداد شهدای کربلا قریب به 72 نفر بودند، همه به شهادت رسیدند، خائن است. آقا روح‌الله امشب باید اعلام کنید! یک هفته بعد هم نخواند و تا یک ماه بعد هم نخواند و در نهایت اختلاف بین دانشجویان پیرو خط امام افتاد که آقا چرا اعلام نمی‌کنید. آقا روح‌الله نکند، خدای نکرده شما هم پشت پرده با آن‌ها توافق کرده‌اید. آقا خیانت است اگر اعلام نکنید. ما هر روز در جنگ داریم کشته می‌دهیم، عامل مصیبت این آدم است. 

[ شنبه 89/12/21 ] [ 8:6 صبح ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 1634
بازدید دیروز: 432
کل بازدیدها: 4934491