پنجشنبهها گلزار شهدا، حال و هوای دیگری دارد، گویی خدا دری از بهشت را در این نقطه از زمین به روی بندگانش میگشاید؛
به گزارش جهان هر سو که مینگری نشانی از دلدادهای میابی؛ جایی مادر شهیدی با شیشه گلاب مزار تنها فرزندش را میشوید و به روی خندان پسرش که از میان قاب عکس به چشمان مادر خیره شده، لبخندی از سر شوق و دلتنگی میزند؛ آن سوتر دخترکی شاخه رز سرخ را به پدرش هدیه میدهد؛ پدری که حالا همین یادگار سنگیاش نیز همه احساس غرور دختر را کفایت میکند؛
و کمی آن طرفتر همسر شهیدی را خواهی دید که دسته گل لالههای واژگون را به نشانه وفاداری بر پیمان ابدی با همسرش بر سینه سپید مزار تنها سردار زندگیاش میگذارد.
اما پنجشنبه اول اردیبهشت، برای زهرا و علی روز دیگری بود؛ آنها با کیکی که روی آن نوشته شده بود «پدر جان ? ماه است که در فراغت چون شمع میسوزیم، ?? سالگیت مبارک» به قطعه ?? گلزار شهدا (قطعه صالحین) رفتند.
آنها در ابتدا، اطراف این قبر که با گلهای زرد، نارنجی و بنفش تزیین شده است، طوافی کردند و برای پدر فاتحهای خواندند. زهرا به چشمان علی خیره شد؛ اشک در چشمان هر دو حلقه زده بود؛ سال گذشته را به خاطر آوردند که در چنین روزی پدر، در حالی که ماسک اکسیژن بر دهانش بود، از درد به خود میپیچید، صدای خسخس نفسهایش قلب فرزندانش را به درد میآورد.
آنها در حالی که دست بر روی مزار میکشیدند، به یاد میآوردند اردیبهشت سال ??، شمع تولد پدرشان،?? را نشان میداد و چقدر زود آن شمع برای همیشه خاموش شد و دیگر نگذاشت شماره دیگری بر کیک تولدش نقش ببندد.
زهرا و علی در حالی که دستهایشان میلرزید، شمع تولد پدر را بر خانه جدیدش روشن کردند؛ یکدیگر را در آغوش کشیدند؛ دیدن این صحنهها، دوری از پدر، تولد گرفتن بدون حضور او دیگر تاب ماندن را از آنها گرفته بود؛ آنها مگر چند سال دست نوازش پدر را بر سرشان احساس کردند که دنیا او را از دستانشان ربود؟
هر کدام در گوشهای، خیره به مزار پدر، منتظر آمدن مهمانان نشستند. این تولد، با تولدهایی که ممکن است هر روز در گوشهای از شهرمان برپا شود و حتی هدیههای تولد امروزی، خیلی تفاوت دارد؛ زهرا و علی دوستانشان را دعوت کرده بودند تا در ?? سالگی پدر نه دست بزنند بلکه قدری با هم به عمق راهی که پدر پیموده بود بیندیشند و زیارت عاشورا و آیات قرآن کریم را به او هدیه دهند.
به گزارش توانا، شهید جانباز «حمیدرضا محمدی» در دوم اردیبهشت سال ???? متولد شد. وی چهار سال از بهترین لحظات عمر خود را صرف دفاع از کشور در لشگر ?? و ?? محمد رسول الله (ص) گذراند؛ شهید محمدی بارها در جبهه گازهای شیمیایی استشمام کرده بود؛ اما متوجه آن نبود و نمیدانست قربانی سلاحهای شیمیایی شده است.
پس از ?? سال عوارض گاز خردل در بدنش پدیدار شد تا حدی که سرفهها امانش را گرفته بود و پزشکان گفتند باید برای همیشه از دستگاه اکسیژنساز استفاده کند؛ دو سال قبل از شهادتش بیشتر لحظاتش را روی تخت بیمارستان گذراند. این شهید جانباز، بعد از سالها تحمل درد و رنج مجروحیت، شهریور ???? به مقام رفیع شهادت نایل شده و در قطعه ?? صالحین بهشت زهرا ( س ) به خاک سپرده شد.