NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
پول بیخودی مصرف کردن و فریبکاری شاخصه کدام دوره در افکار عمومی است؟
محمد جعفر عبدی: گرانیهای شدید و سرسامآور، افزایش فاصله طبقاتی و بیتوجهی به خواستههای اقشار متوسط و ضعیف، موجب بروز اعتراضهای مردمی با منشأ مشکلات معیشتی پس از انقلاب اسلامی در اوایل دهه 70 و در دولت آقای هاشمی رفسنجانی بود. دولت وقت به پیروی از سیاست تعدیل اقتصادی نهادهای غربی اصرا داشت و در نتیجه قیمتها به طور روزافزون افزایش مییافت، طرح نقدی کردن یارانهها در همان گام اول درجا میزد و وعدههای دولت برای پرداخت نقدی یارانه مرغ و تخم مرغ به جز یک ماه، محقق نشد. بیتدبیری دولت منجر به ایجاد صفوف طولانی مردم در پشت درب شعب بانکها برای دریافت یارانه نقدی که فقط یک بار هم پرداخت شد، گردید. اما پس از آن بود که مردم متوجه شدند یارانه مرغ و تخم مرغ حذف و این کالاهای پرمصرف گران شده، در حالی که دیگر از یارانه نقدی خبری نیست. تورم به 50 درصد رسید، اما دولتمردان با ارائه آمارهایی تلاش داشتند تا افکار عمومی را آرام کنند، اما اندک رسانههای فعال در آن دوران، این آمار را نادرست میدانستند و البته افکار عمومی نیز از اینگونه آماردهی بیشتر خشمگین شد. اعتراضهای مردمی از شهرهای مختلف به یکدیگر سرایت میکرد و فرمانداری چند شهر آتش زده شد و در نهایت برنامههای اقتصادی دولت، رنگ و بوی امنیتی به خود گرفت.
با دستور مقامهای بالاتر، موضوع به شورای عالی امنیت ملی ارجاع شد. دبیر شورا به منظور بررسی کارشناسی آمارهای ارائه شده از سوی دولت، از رئیسکل سابق بانک مرکزی دعوت کرد تا در جلسه شورا حضور پیدا کند. رئیس کل بانک مرکزی در جلسه حضور یافت و پس از مداقه بر آمار و ارقام شاخصهای قیمت، اینگونه نتیجهگیری کرد "اگر صادقانه بخواهم بگویم، در این آمار دست برده شده است و دولت تلاش کرده نرخ تورم را کمتر از واقع نشان دهد."
البته قبل از آن که رئیسکل سابق بانک مرکزی در آن جلسه بر "آمار دروغ دادن دولت" انگشت تایید بگذارد، افکار عمومی به خوبی از تورمی که بر زندگیشان افتاده بود، آگاهی یافته بود. مردم از سوی دیگر شاهد "به غارت بردن بیتالمال" از سوی برخی از نزدیکان اصحاب قدرت بودند و در دل، این افراد را نفرین میکردند، نجواهایی که به تدریج از دل بیرون میافتاد و حتی در برخی مجامع رسمی مانند نمازهای جمعه به شعار "مرگ بر غارتگر بیتالمال" تبدیل شد.
چندگانه "آمار نادرست"، "ادعاهای بیاساس"، "هزینههای زائد و تجملاتی"، "طبقه جدید اشرافی و افزایش فاصله طبقاتی" و "ثروتهای بادآورده" در این دوره به اوج رسید و نتیجه آن، "بیاعتمادی مردم به بخشی از نظام (=دولت)" بود. مردم دیگر به آمار و ارقامی که اعلام میشد، توجهی نمیکردند. دیگر، هر زمان که رئیس دولت در تریبونی کاغذی از جیب بیرون میآورد و طبق آن از کاهش فاصله دهکها در دولت خود سخن میگفت، به دل مردم نمینشست حتی اگر طبق محاسبات علمی بانک مرکزی واقعیت هم داشت، چرا که مردم دورهای را که تورم افسارگسیخته بود و دولت با دست بردن در آمار، تلاش داشت تورم را کممایه نشان دهد، از یاد نبرده بودند.
شاید این میتوانست سخنان منصفانه و صادقانهای برای اوضاع کشور در اواخر دولت وقت باشد: «اگر میخواستیم آن روز یک حرف درستی بزنیم و نصیحتی انجام بدهیم آن بود که نظام و به طور کلی همه باید تلاش میکردیم که اگر اعتماد بخشی از مردم از بین رفته و به تردید افتاده بودند، اعتماد آنها را برمیگردانیم و صفای بین دولت و مردم، نظام و مردم و حکومت و مردم را ایجاد میکردیم. این کار آسانتری بود، چون مردم آگاه آسانتر برمیگشتند و لجبازی نمیکردند بهشرط آنکه واقعیت را میدیدند.» اما متاسفانه چنین سخنان منصفانهای زده نشد یا به آن توجهی نشد، در نتیجه افکار عمومی به شدت نسبت به عوامل دولت وقت بدبین شد و این بدبینی و بیاعتمادی را بیش از یک دهه است در بزنگاههای تاریخی بروز داده است. در سال 1376 افکار عمومی با همین بدبینی و با این برداشت که رأی به ناطق نوری به معنای ادامه دولت هاشمی است، به رقیب او رأی داد، در سال 1384 همان احساس "بیاعتمادی" کار دست هاشمی داد و مردم دوباره به رقیب وی رای دادند و در سال 1388 نیز جامعه ایرانی نشان داد که با وجود گذشت 12 سال از پایان دولت آقای هاشمی، آن حس "بیاعتمادی" همچنان ادامه دارد و به کسی رای داد که او تمایل نداشت. نهم دیماه نیز مردم نشان دادند اگر احساس "بیاعتمادی"ای وجود داشته نسبت به کلیت نظام نبوده و ادامه همان ماجرا است.
شاید بازخوانی این موارد برای آقای هاشمی که امروز مدعی منافع مردم از جایگاه مطالبهگری و با استفاده از تعابیری مانند پول بیخودی مصرف کردن و فریبکاری است، مفید باشد.
[ چهارشنبه 90/3/11 ] [ 12:48 عصر ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|