باید مادر باشی آنهم مادر شهید تا وقتی که دو فرزندت در راه حفظ و سربلندی کشور شهید می شوند صبر زینبوار نشان دهی و با تمام عشق مادرانه ات بگویی: من راضیم به رضای خدا و خوشحال از این سرنوشتی که خدا برایم رقم زده است.
به گزارش برنا برای "فخرالملوک تبریزی" مادری که این روزها در همین حوالی در بیمارستان بستری است روزهای اسفند ماه و 7 و 17 و 27 اش پر از خاطره است؛ خاطراتی که چندین سال است که با گذر روزها پر رنگ تر می شود. دو پسرش شهید شدهاند؛ یکی قبل از انقلاب در سال 54 و دیگری پس از انقلاب در سال 64 و رفتن همسرش...
خواب دید که سینه حمیدرضا را شکستهاند
سید "حمید رضا"، دانشجوی نخبه مکانیک دانشگاه صنعتی شریف و "سید فرید"، دانشجوی پر شور رشته شیمی و مردی که از داغ فرزندانش به سفر رفت، همه در ماه اسفند با این مادر خداحافظی کردند؛ در و دیوار خانه هم پر است از عکس دو فرزند و پدرشان.
موقع عیادت بدلیل شرایط خاص این مادر تنها توانستیم با یگانه دخترش "ناهید فاطمی" که از فرهنگیان کشور است صحبت کنیم. او از مادر برایمان گفت و شهادت برادرها، از روزهای پر تلاطم اسفند و از فوت پدر 10 روز پس از شهادت سید فرید 23 ساله؛ او از عدم توفیق خودش گفت و از اینکه کاش او هم لایق شهادت بود مثل دو برادرش...
او به خبرنگار برنا میگوید:سید حمیدرضا همیشه می گفت اگر روزی امام خمینی (ره) بیایند من درصف اول برای استقبال می روم. دانشجوی مکانیک دانشگاه شریف، نخبه و متدین بود و طبق دستورات امام خمینی راهش را انتخاب کرده بود و بعد از 13 ماه و 17 روز که در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری (موزه عبرت فعلی) نگهداری شد و چون رهبر گروه بود کلیه شکنجه هایی که فکرش را بکنید، روی او انجام شد اعدامش کردهاند. سید حمید رضا فاطمی موقع شهادت 21 سال داشت.
"مادر شعری را که برای رهبر گفته، میخواند و بعد هم خاطراتش را از زمان انقلاب تعریف میکند. از زمانی که پسرش را زندانی کرده بودند و او و همسرش را بارها به ساواک بردهاند. از این که بهعنوان مادر، حس کرده سینه حمیدرضایش موقع بازداشت، بین در ودیوار شکسته. خاطرههایش زنده شده. که بدون این که وقت ملاقات بدهند، از او خواستهاند پسرش را مجبور به همکاری کند تا چرخ مملکت بچرخد، وگرنه اعدامش میکنند. و او جواب میدهد که حمیدرضا قبول نمیکند و اگر هم این کار را بکند، من نمیبخشمش. معلوم است که شهادت حمیدرضا برایش خیلی دردآور بوده. به خصوص زخمزبانها و اذیتهایی که در کنار آن کشیده: "ساواک بهم گفت با اعدام پسرت، تا آخر عمر مهر ننگ زدیم رو پیشونیت"-گزیده ای از گزارش بازدید سر زده رهبری از خانواده شهیدان فاطمی-
اما سید فرید جوان دانشجو و پرشور رشته شیمی، خواهرش در مورد شهادتش به خبرنگار برنا توضیح داد: 10 سال بعد از شهادت سید حمید، سید فرید هم در جنگ شهید شد. همیشه در صف اول بود و چندین بار هم به جبهه اعزام شد در آخرین اعزام در پاتک عملیاتی به شهادت رسید. والفجر 8 بود.
از پدر می پرسیم لبخندی می زند و می گوید: پدر پس از شنیدن خبر شهادت سیدفرید فوت کرد درست 10 روز؛ بعد و من و مادر تنها ماندیم.
خانهاش پایگاه بود و دلش همراه رزمندگان
اما مادر، اسطوره صبر و یک یار پر و پا قرص جبهه و جنگ ماند. ناهید فاطمی در خصوص فعالیت های مادر در زمان جنگ میگوید:در دوران جنگ یک یار پر و پا قرص حمایت از رزمندگان بود و خانه اش یک پایگاه. فعالیت هایی که در جهت تقویت جبهه و کمک هایی که باید به رزمندگان می رسید از این منزل ارسال می شد.
وی می افزاید: در مناسبتها، مدارس و مراکز مختلف در زمینه حجاب و انقلاب اسلامی و زندگی شهدا سخنرانی می کرد. آن موقع توان و انرژی خوبی داشت و چون خودش هم بسیجی بود بیشتر در بطن فعالیت ها بود. اما رفته رفته بیماری ریه اش بیشتر شد و بر کلیه، قلب و کبدش هم اثر گذاشت و اینجور شد که از فرودین پارسال تا امروز حدود 8 بار در بیمارستان بستری شد.
"خانه اش 8سال پایگاه بوده. پشت جبهه کار کرده. دو مدرسه ساخته و اهدا کرده. تازه میفهمم فلسفه پلاک و زنجیر آویزان از گلدان را که رویش نوشته شده بود: «یادمان مردان آفتاب/ آموزشگاه راهنمایی شهیدین فاطمی"- گزیده ای از گزارش بازدید سر زده رهبری از خانواده شهید فاطمی-
آنچه رهبری روی کفن مادر نوشت: اللهم انا لانعلم منها الا خیرا
خانم فاطمی در خصوص آخرین وضعیت مادر به برنا می گوید: در شرایط اضطراری هفته گذشته مادر به بیمارستان منتقل شد؛ اما با لطف خدا و نظر اهل بیت و دعای خیر دوستان در حال حاضر وضعیت اش بهتر است و پزشکان اعلام کرده اند که رفته رفته بهتر هم می شود.
"رهبر را که میبیند، اسپریها خاصیتشان را از دست میدهند. به نفسنفس میافتد. یک نفس «آقا آقا» میگوید و قربانصدقه «آقا» میرود. به همه التماس میکند «تو رو خدا من رو دور آقا بگردونین» اما رهبر تشکر میکند و منع. او هم عبای رهبر را میگیرد و چندینبار میبوسد.
مادر از بیمار بودنش میگوید و بستری بودنش در بیمارستان. این که خواب دیده رهبر به پرستارها گفته مواظب او باشند و این که رهبر به او گفته خودم به عیادت شما میآیم. «حالا خوابم تعبیر شد»-گزیده ای از گزارش بازدید سر زده رهبری از خانواده شهیدان فاطمی-
جلوی درب اصلی آی سی یو نوههایش هم هستند؛ التماس دعا دارند از هرکس که خبر را می شنود "می گویند دعا کنید مادر بهتر شود از همه بخواهید که برایش دعاکنند.
"رهبر قرآن و سکهای را به یادگاری به مادر میدهد. مادر هم کفناش را می دهد تا رهبر امضا کند. بعد هم تسبیحی را که آماده کردهبود، به رهبر هدیه میکند. انگشترش را هم درمیآورد که هدیه کند: «نگین این انگشتر از اولین سنگ قبر امام حسینه. مال پونصد سال پیش.» رهبر میگوید انگشتر دست شما باشد بهتر است. همین تسبیح بس است و من با آن ذکر خواهم گفت. با همان تسبیح سبزرنگ قدیمی رنگ و رو رفته.
رهبر اجازه مرخصی میخواهد که خواهر شهید جلو میرود و چفیه رهبر را برای پسر دیگرش که اینجا نیست میگیرد. رهبر که بلند میشود، قربانصدقه رفتن مادر دوباره شروع میشود. اما این بار به زبان ترکی: «آقا! اوزوم. بالام. سَنَه قربان» و رهبر هم به همان ترکی جواب میدهد. بقیه حرفها هم به همین زبان ترکی رد و بدل میشود و رهبر خداحافظی میکند. این بار کارگر خانه است که جلو میآید و عبای رهبر را میبوسد و زارزار اشک میریزد. خیالش راحت است که میتواند به ترکی با رهبرش صحبت کند. رهبر که بیرون میرود، صدای خانمی از توی کوچه میآید که چفیه رهبر را میخواهد. فوری برمیگردم توی خانه و میروم سراغ کفن تا رویش را بخوانم: «اللهم انا لانعلم منها الا خیرا. و انت اعلم بها منا. سید علی خامنهای»"-گزیده ای از گزارش بازدید سر زده رهبری از خانواده شهید فاطمی-