NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
خاتمی حرکت آخر را نخوانده بود. او گرفتار یک آچمز سیاسی شد تا دیگر بیهوده به حزب کارگزاران و پدر معنوی آنها دل مبندد. شاید رمز عود دوباره دیسک کمر محمد خاتمی و در بستر افتادن وی در نارویی باشد که از مارهای در آستین پرورش یافته اش دیده باشد. پس از فتنه 88 و برباد رفتن سرمایه ها و اندوخته های جریان دوم خرداد، یکی از پروژه هایی که در دستور کار خاتمی قرار گرفت، احیا، بازسازی و نوسازی جریان اصلاح طلبی و جدا کردن آن از فتنه گری بود.
در این میان ابتکارات و تلاش های خاتمی در تشکیل شورای راهبردی اصلاح طلبان ، فعال سازی جلسات بنیاد باران و راه اندازی جلسات مجمع روحانیون و دیدار با طیف های مختلف همچون اساتید دانشگاه ها، اعضای تشکل های دانشجویی، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و روزنامه نگاران و چهره های سیاسی نشان می داد که وی در صدد جدا سازی خود از موسوی و کروبی و بازگشت به عرصه رقابت سیاسی به هر قیمت ممکن ولو با پیش شرط برائت از دروغ بزرگ تقلب و محکوم کردن رفتارهای ساختارشکنانه بود.
شاه بیت سخنان محمد خاتمی در جلسات متعددی که برگزار می کرد ضرورت بازگشت جبهه دوم خرداد به عرصه رقابت سیاسی و حضور در انتخابات مجلس نهم به عنوان بهانه ای برای خودنمایی اصلاح طلبان و نیم خیز شدن برای انتخابات ریاست جمهوری آینده بود. خاتمی در جلسات حزبی اگر چه کمترین شانس را برای پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس قائل بود و به دلیل فقدان ساختار سیاسی و تشکیلاتی و فروپاشی سازمان رای اصلاح طلبان، چشم اندازی برای تصاحب کرسی های بیشتر در مجلس نهم در تصور نداشت اما به صراحت تاکید می کرد استراتژی غیر رسمی ما برای انتخابات مجلس ، فرستادن یک اقلیت حرف بزن در بهارستان است و این مهم با ثبت نام اعضای فراکسیون اقلیت مجلس هشتم، برخی چهره های مجلس ششم و کاندیداهای به ظاهر سفید اما با گرایش اصلاح طلبی، فضای مناسبی را برای کسب حداقل 30 کرسی مجلس فراهم خواهد آمد. استدلال های خاتمی برای این حضور چنین بود: 1-فلسفه وجودی هر حزب و جریان سیاسی رقابت برای کسب قدرت است و در این میدان هرگونه قهر و تحریم به منزله حذف و نابودی آن جریان سیاسی است. 2-حضور در انتخابات باعث احیا و نوسازی ساختار حزبی و شکل گیری و توسعه شبکه های اجتماعی و در نهایت روشن شدن موتور رای اصلاح طلبان خواهد شد. 3-فشار، چانه زنی و انقلاب های رنگین از دل انتخابات های برگزار شده بیرون می آید، پس چرا باید از این فرصت مغتنم چشم پوشید. خاتمی برای بازگشت جبهه دوم خرداد به صحنه رقابت به چند مولفه نیز اشاره داشت و معتقد بود حال که دنیای غرب به ویژه آمریکا بسته های فشار سه گانه تروریسم، نقض حقوق بشر و فعالیت های غیر صلح آمیز هسته ای، محیط بیرونی را مملو از فشار و تحریم و تهدید کرده ، نباید از فرصت به دست آمده و شاید هم هماهنگ شده با بیرون به آسانی عبور کرد. وی همچنین نیم نگاهی به کارشکنی های جریان انحرافی در تدبیر و اداره کشور نیز داشت و معتقد بود در چنین شرایطی نظام سخت گیری چندانی برای حذف جریان های حامی فتنه نخواهد داشت.
اما چرا خاتمی به یکباره نیامد؟
پاسخ به این پرسش اساسی نیازمند بازگشت به چند ماه قبل و مرور دوباره برخی تحولات است. خاتمی اگر چه سابقه وزارت و ریاست جمهوری و کارگزاری فرهنگی چند دهه را یدک می کشد اما باید باور کند سیاست ورزی است که به راحتی بازی می خورد و دستاویز پروژه های پنهان سیاست پیشگان حرفه ای و مکار می شود. از زمانی که خاتمی برای احیای خود و جبهه دوم خرداد نیم خیز شد، اسیر یک رقابت پنهان درون سازمانی شد. تعدادی ازاطرافیان خاتمی در مجمع روحانیون، حزب منحله مشارکت، وزیران دوره سازندگی و اصلاحات، شورای راهبردی و بنیاد باران بیش از آنکه دل در گرو بازگشت و احیای او بسته باشند از جنس دیگری بودند و نرد عشق با دیگران می باختند. آمدن خاتمی که به معنای احیای او بود برای آنان یک خطر بود. خاتمی نباید بیاید تا قهرمان شود. خاتمی نباید پرچمدار جبهه اصلاحات و دوم خرداد شود. او نباید "من" باشد. من بودن خاتمی این ظرفیت را داشت که همه ادعاهای فتنه گران در پروژ کودتای مخملی به یغما برود . از این رو او نباید جدای از تصمیم سازی های امثال موسوی خوئینی ها و عبدالله نوری ها و مجید انصاری ها وموسوی بجنوردی ها و اعضای ذی نفوذ حزب کارگزاران سازندگی به بازی جداگانه ای روی آورد. در این میان چه تحلیل ها و گزارش های هدفمندی که برای او ساخته و پخته نشد. گاه در دل او امید و گاه یاس کاشتند و آنچه را می خواستند درو کردند. از این رو محمد خاتمی گاه استدلال های محکم برای آمدن می کرد و گاه از بیهوده بودن حضور سخن می گفت اما این روز های آخر او سودای دیگری در سر داشت. او می خواست به هر طریق ممکن بیاید. هیچ شرط و پیش شرطی نداشت. حتی مرزبندی های خود را با فتنه گران به نامه و قلم در می آورد و پوشه های ثبت نام تعدادی از وزرای کابینه اش را مهیا کرده بود. اما حرکت آخر را نخوانده بود.او در فرصت آخر تنها ماند و گرفتار یک آچمز سیاسی شد تا دیگر بیهوده به حزب کارگزاران و پدر معنوی آنها دل مبندد. خاتمی دیگر تمام شد و به انتها رسید. او نشان داد حتی لیاقت توبه و بازگشت به نظام را هم ندارد چرا که هنوز دل در گرو دگران دارد و تکیه بر باد کرده است.شاید رمز عود دوباره دیسک کمر محمد خاتمی و در بستر افتادن وی در نارویی باشد که از مارهای در آستین پرورش یافته اش دیده باشد. خدا حافظ خاتمی و خداحافظ صاحب عبای شکلاتی! [ دوشنبه 90/10/12 ] [ 7:48 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|