NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
جمعی از امت حزب الله، خانواده های معظم شهدا ، ایثار گران در واکنش به هتاکی های بی شرمانه های سردار علایی به آرمانهای انقلاب اسلامی، امام راحل (ره) و حضرت امام خامنه ای، صبح امروز در مقابل منزل علایی واقع تجمع کرده و پس از عزاداری برای سرور و سالار شهیدان ،با سردادن شعارهای " سردار بی بصیرت؛ بصیرت بصیرت"، " مرگ بر ضد ولایت فقیه " و " مرگ بر منافق" نسبت به مواضع وی اعلام انزجار نمودند.حسین علایی, سردار سابق سپاه که این روزها به داریوش همایون ثانی ملقب شده است، چندی پیش مقاله ای را در همان روزنامه منتشر کننده مقاله ی هتاکانه داریوش همایون ( روزنامه اطلاعات) نوشت که سایت خبری منسوب به رئیس مجلس ( که البته برخی از نزدیکان رئیس مجلس انتساب این سایت به لاریجانی را رد کرده اند ) آنرا بار دیگر منتشر کرد تا این سردار سابق و منحرف امروز را در رسیدن به مقاصدش یاری کند. به گزارش سرویس سیاسی بی باک، جمعی از امت حزب الله، خانواده های معظم شهدا ، ایثار گران و مردم متدین در واکنش به هتاکی های بی شرمانه های سردار علایی به آرمانهای انقلاب اسلامی، امام راحل (ره) و حضرت امام خامنه ای، صبح امروز در مقابل منزل علایی تجمع کرده و پس از عزاداری برای سرور و سالار شهیدان ،با سردادن شعارهای " سردار بی بصیرت؛ بصیرت بصیرت"، " مرگ بر ضد ولایت فقیه " و " مرگ بر منافق" نسبت به مواضع وی اعلام انزجار نمودند.
گفتنی است، حسین علایی، چند روز پیش مطلبی را در روزنامه اطلاعات پیرامون رخداد 19 دی نوشت نوشت که سایت خبرآنلاین نیز آنرا باز نشر کرد و سپس با اعتراضات مردمی و رسانه های ارزشی کشور مجبور به حذف آن شد.
نکته اول آن است که علایی در یادداشت خود مشخص نمیکند که چرا به صورت مستتر از رفتن شاه خائن از این مملکت ناراحت است و با موشکافی حوادثی که منجر به سرنگونی حکومت طاغوت در ایران شد آنهم در رسانهای به اسم خبرآنلاین مثلاً قصد روشنگری و تبیین حقایق را برای چه کسانی دارد؟ برای اپوزسیون و ماترک پسمانده از حکومت شاه یا برای کسان دیگری که قصد دارند با مهندسی معکوس حرفهای این نظامی سابق خواب برگشتن دوباره به ایران را میبینند؟
علایی در این مقاله چند سؤال مطرح کرد و در انتهای نوشته خود نیز نوشت: "فاعتبروا یا اولی الابصار"...! در آن ایام جهان در انتقاد از وی نوشت: نامبرده ضمن برشمردن اتفاقاتی که در 19 دی در سال 1356 رخ داد، خود را به عنوان یک عنصر حاضر در 19 دی معرفی میکند و با طرح چند سؤال که هر ذهنی میتواند به این قضاوت برسد که ناظر به حمایت وی از فتنهگران در سال 88 است مدعی میشود که پاسخ به این سؤالات میتواند تجربهای مهم و عبرتآموز باشد. البته نکته آنجاست که علایی در یک شبیهخوانی نوشتاری سعی میکند سؤالاتی را در قبال 19 دی مطرح کند که هر مخاطبی میتواند متوجه غرض نویسنده از الگو گذاشتن این سوالات در مقابل حوادث رخ داده در فتنه سال 88 باشد. در واقع اگر بخواهیم با عینک آقای علایی به این سؤالات نگاه کنیم نقض اطلاعات او و ناگفتههایی که یادداشت علایی نبودنشان را فریاد میزند به وضوح مشخص میشود. نکته دوم نیز درباره حرفهای علایی این است که او میبایست به مخاطبان خود این جمله را نیز میگفت که در مقایسات استراتژیک و تطابق دادنهای تاریخی قبل از هرچیز باید سوژههایی را انتخاب کرد که لااقل جنبههایی از آنها قابل بررسی و تدبّر باشد.
علایی سؤالاتی را در حسرت چرایی رفتن شاه فاسدالعقل پهلوی مطرح میکند که در دوران فعلی و سال 2012 میلادی در هیچ جایی از جهان مصداق ندارد. در واقع محمدرضا شاه پهلوی به گواه اطرافیانش و مدارک به جا مانده از او، به قدری احمق بوده است که ربط دادن مفاهیمی مثل "تدبیر"، "پذیرفتن مخالفان" و یا مضحکتر از همه "گفتوگو و مراوده" به ذهن او تنها میتواند از یک ذهن بیمار و رسوب کرده بر بیاید. (اگر این تراوشات را عامدانه تلقی نکنیم!) به راستی آیا آقای حسین علایی نفهمیده است که وقت مخاطبان خود را با طرح مفاهیم فوقالذکر در مورد کسی هدر داده است که خریّت عقلانی و سیاسی او امروز در خاطرات اطرافیانش نیز نوشته میشود ومورد تأکید قرار میگیرد. و البته گویا باید برای شاه خائن نیز خرده عقلی قائل شد که توانسته است با خریّتهای خود چنین سؤالاتی را نیز در ذهن برخی کارآگاهان و افرادی نظیر حسین علایی ایجاد کند. یادداشت علایی به گواه خودش برای عبرت گرفتن "سایرین"! نوشته شده است. اگر ما نیز جزو این سایرین باشیم که قرار است با عبرت گرفتن از سؤالات مطرح شده توسط نظامی سابق، حسین علایی، آنهم در سایت خبرآنلاین عبرت بگیریم، باید گفت که سؤالات علایی ما را به سمت رخدادهای فتنه سال 88 سوق میدهد. او در بند ششم سؤالات عبرتآموز! خود که گویا ایکاشهایی برای نرفتن شاه خائن به نظر میرسند، میگوید: "6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟" اولاً اطلاعات آقای علایی ظاهراً به دلیل حضور مؤثرش در رخداد 19 دی ناقص است زیرا شاه خائن اساساً دشمن خارجی نداشت که بخواهد مردم انقلابی را به تحریک از بیرون! متهم کند. ثانیاً اگر حسین علایی خرده کنایهای به اوباش به خیابان آمده در سال 88 دارد و اینکه این اوباش متهم شدند که توسط خارجیها تحریک شدهاند باید گفت که اولا این مسئله نه یک اتهام که فرآیندی بود که توسط میرحسین موسوی و قبل از آن نیز در یک نامه بدون سلام که توسط یک رئیس جمهور سابق به کلیت نظام نگاشته شد سند گذاری شد. و ثانیاً آقای علایی گویا نه از رسانههای خارجی آن روزگاران خبری دارد که چطور به هر دستاویز ممکنی برای تحریک اغتشاشگران متوسل میشدند و نه از اظهارات کسانی مثل اوباما، کلینتون، ریچارد هاس و غیره و غیره که حتی هنوز هم نمیخواهند دست از تحریک اغتشاشگران بردارند. و ثالثاً علیالظاهر حسین علایی هیچگاه در مدرسه دانشآموز باهوشی نبوده است که حتی هنوز و هنگامیکه موهای سر و صورتش سپیده شده هیچ درک درستی از واژه "تحریک" ندارد. و گرنه حتماً او هم موافق بود که تحریک معنایی دارد که در تمام عملکرد آمریکا و استکبار جهانی در قبال حمایت از اغتشاشگران سال 88 متبلور بود و البته هست. علایی در یکی دیگر از سؤالاتی که از خود و در چرایی رفتن شاه خائن میپرسد اینطور و از زبان روح شاه خائن حرف میزند که: "اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم، مسئله خاتمه نمی یافت؟" این نظامی سابق گویا متوجه نیست که اعتراض، اغتشاش و انقلاب سه مفهوم جداگانهاند. آنچه که در دوران حکومت پهلوی توسط مردم و به رهبری امام راحل رخ داد یک انقلاب بود نه یک اعتراض. ضمن آنکه حسین علایی اگر یک تحلیل ساده را در مورد شناخت ماهیت اغتشاشات خیابانی نیز بخواند متوجه میشود که یک اعتراض، (اگر واقعا اعتراض باشد نه بهانهای برای به خیابان آوردن شعبان بیمخها) هیچگاه نمیتواند یک حکومت را براندازی کند. و این فقط یک انقلاب واقعی است که میتواند یک حکومت هرچند قوی را مضمحل کند. ضمنن منباب تذکر به حسین علایی باید گفت که ایکاش در این سؤالات و سایر سؤالاتی که وی از جانب خود و شاه پرسیده است، جایی هم برای منحرف شدن خواص و چرایی فاسد الفکرشدن آنها دیده میشد. ما از علایی انتظار داشتیم که علاوه بر پاسخگویی به این سؤال، به عنوان یک عنصر حاضر در 19 دی لااقل اذعان میکرد که اساساً در یک نظام عقلایی، بروز خواصی که فاسدالعقل میشوند و سرانجام همانند داستان "گاو نه من شیر" نمکدانها را میزنند و میشکنند حتما همانند بروز یک بیماری در یک بدن سالم امری طبیعیست و اتفاقا موجب سالم سازی یک نظام سیاسی نیز میشود. حسین علایی در پایان سؤالاتی که بهتر بود 34 سال قبل آنها را مطرح میکرد تا شاه خائن از کشور نرود!، جمله دیگری را هم مطرح میکند. او از دیکتاتوری و پایان مشابه همه دیکتاتورها نیز سخن میکند. و در تَهِ گفته خود نیز جمله "فاعتبرو یا اولیالابصار" را میآورد. حسین علایی که در فتنه سال 88 حامی رکن اصلی فتنه بود و هنوز هم هست و همین یادداشت وی تنها ساعاتی پس از انتشار نیز در رسانههای عامل در جنگ نرم دشمن علیه ما مورد استقبال شدید قرار گرفت، شاید اگر در انتهای یادداشت خود از از شمرها، کعبالاحبارها، ابیسفیانها و طلحه و زبیرهای خائن نیز سخن میگفت، گفتارش بهتر در جان مخاطبان خودش مینشست. او با نگفتن از نفوذ نرم چرب و شیرین و زخارف دنیا در دلهای برخی انقلابیون در صدر اسلام و صدر انقلاب، به مخاطبان خودش حتی در بیبیسی، رسانههای اپوزسیون و حتی وبلاگهای ضد انقلاب هم ظلم کرد. علایی که اینچنین در رسای شاه میسراید، میبایست برای متعادل شدن نوشتهاش از "شمر" نیز میسرود. که چگونه روزی در لشکر امیرالمؤمنین زخم میخورد و جانباز میشود و روز دیگر اما مشخص میشود که نه تنها توفیقات این فرزند زن بزچران نیز از سر تصادف بوده است بلکه اوست که همواره در ذهن و دل خود، قتل فرزند علی(ع) را در ذهن میپرورانده است. علایی میبایست از جانفشانیهای شمر بن ذیالجوشن و جانفشانیهای او برای دیکاتورهای حامیاش در شام و کوفه نیز سخن میگفت و بعد از نوشتهاش عبرت میگرفت. [ یکشنبه 90/10/25 ] [ 7:47 صبح ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|