NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ
شهید محمد بروجردی جانشین قرارگاه حمزه سیدالشهدا پس از شهادت ناصر کاظمی ، طی مصاحبه ای درباره او می گوید:شهید کاظمی واقعاً قبول داشت که اگر با مردم کار شود، هیچ احتیاجی به این کارها [درگیری مسلحانه] نیست. او می‌گفت: مردم این گروهها را قبول ندارند و اینها با اسلحه حاکمیت پیدا کرده‌اند.

*سوال: سردار بروجردی! ابتدا درباره آشنایی با شهید کاظمی بگویید.
- آن موقع مسئول گردان در پادگان ولی‌عصر تهران بودم. تعدادی در پادگان سعدآباد آموزش دیده و آمده بودند برای سازماندهی و تقسیم کار. اول پرونده‌اش را دیدم و بعد هم خودش را.
*سوال:چطور مسئولیت گرفت؟
- کم‌کم در سازماندهی قرار گرفت. زمانی فرمانده دسته بود و بعد هم فرمانده گردان. در این مدت، مأموریت‌هایی به جنوب و سیستان و بلوچستان رفته بود. از خصوصیات بارز او که بعدها در کردستان کاملاً محسوس شد، علاقه نیروهای رده پایین به او بود، کسی نبود که بی‌خود کسی را سرگرم کند یا وعده و وعید بدهند. در قبال زیردستانش شدیداً احساس مسئولیت می‌کرد. واقعاً به حرفهای آنان گوش می‌داد. در عملیات از معدود افرادی بود که تا آخرین نفر نیروهایش را جمع‌وجور می‌کرد و بعد خودش می‌آمد عقب.
*سوال: ناصر کاظمی در کردستان شناخته شد. درباره فعالیت هایش در این استان بگویید.
- مدتی بعد از ما، او هم به غرب آمد. در ابتدا مسئولیتی که پذیرفت، فرمانداری بود. با اینکه سابقه‌کاری در این زمینه نداشت، ولی با خوش‌هوشی و ذکاوت توانست یکی از فرمانداران نمونه شود. در آزادسازی شهر پاوه از محاصره ضدانقلاب نقش بسیار مهمی داشت. بعد هم با هدایت و بسیج مردم، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت. چیزهایی که از او به ذهنم می‌آید، در نوع خود بی‌نظیر است. به عنوان مثال بخش «بانیکان» به دست چند ضدانقلاب افتاده بود. مردم ناراحت به فرمانداری پاوه مراجعه کرده بودند. تحصن کردند که ارتش و سپاه بیاید و بخش ما را پس بگیرد. در آن موقع نیروهای نظامی سازماندهی خوبی نداشتند و ناهماهنگی زیاد بود. دیدیم شهید کاظمی با همان نیروهای بومی، شبانه رفت و بانیکان را از دست ضد انقلاب خارج کرد. این مسئله، بسیار بزرگی بود. بعد هم نیروهای ژاندارمری در بخش مستقر شدند که این کار هم توسط مردم انجام شد. اصلاً ایشان اعتقاد داشت تا زمانی که نیروی بومی کردستان را فعال نکنیم و مسئولیت به عهده نگیرند، کاری از نیروی نظامی برنمی‌آید. شهید کاظمی در زنده کردن مردم و احیای آنان بسیار مؤثر بود.
*سوال:شنیده‌ام یک بار که ایشان مجروح شده بود، دو روز مردم کرد برای سلامتی شیهد کاظمی روزه گرفته بودند. در مورد نحوه برخورد او با مردم و علاقه‌مندی‌شان به او بگویید.
- یکی از بهترین عوامل پیشبرد انقلاب اسلامی در این منطقه، برخورد صحیح او با مردم بود. اخلاق اسلامی را گسترش می‌داد. خدا هم لطف کرده و ایشان را زنده نگه داشته بود. شهید کاظمی واقعاً قبول داشت که اگر با مردم کار شود، هیچ احتیاجی به این کارها [درگیری مسلحانه] نیست. او می‌گفت: مردم این گروهها را قبول ندارند و اینها با اسلحه حاکمیت پیدا کرده‌اند. نظرش این بود که بچه‌هایی که می‌آیند اینجا کار کنند، باید به مردم بها بدهند و سعی کنند عناصر خوبشان را شناسایی کنند و روی کار بیاورند. او روی بسیج مردم اعتقاد شدیدی داشت.
*سوال: درباره فرمانداری شهید کاظمی صحبتهای زیادی شده است. از خاطرات آن روزها بگویید.
- خاطرات آن قدر زیاد است که نمی‌توانم به ذهن بیاورم. به هر حال دو سال و اندی با هم کار می‌کردیم. اولین بار که آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود. برای خود او هم یک مقدار مشکل بود که این مسئولیت را قبول کند. می‌گفت: من کاری نکرده‌ام و معلوم نیست در آنجا موفق بشوم. در ابتدا ریش خود را به صورت پروفسوری تراشید تا ضدانقلاب چیزی نفهمد. ما خودمان هم وحشت داشتیم. می‌گفتیم اگر راز او کشف شود، شاید در راه او را شهید کنند. به هر حال، با همان ریش بزی! حرکت کرد. در آنجا طوری عمل کرده بود که حتی بعضی از روحانیون هم فکر می‌کردند ایشان از افراد «دمکرات» است. یک‌بار رفته بود نوسود و مذاکراتی هم با گروهکها کرده بود. مخفی‌کاری او خیلی خوب بود. در آنجا او خودش را رو نکرده بود. به حساب، از آن بچه‌های جا افتاده تهران بود که به سادگی خودش را رو نمی‌کرد. علمای آنجا نیز متوجه نبودند. می‌آمدند اعتراض می‌کردند که این شاید از نفوذی‌ها باشد. فکر می‌کردند دمکراتی‌ است و خلاصه ممکن است یواش‌یواش با ضد انقلاب همکاری کند. بعد ما می‌رفتیم با ایشان جلسه می‌گذاشتیم، می‌گفتیم این حرکت شما چیست؟ با گروهکها چه صحبتی کرده‌ای و چه صحبتی می‌کنی؟ ما سعی می‌کردیم معلوم نشود که ایشان سپاهی است. بعد ایشان توضیحات جالبی راجع به کارهایش می‌داد. صحنه بسیار جالبی بود برای ما که خودش را رو نمی‌کرد و سعی می‌کرد با فکر باز برخورد کند. البته در این مواقع حتی یک دروغ هم نمی‌گفت. منتها سعی می‌کرد مسائلی را مطرح کند که نه کسی بتواند از آن سواستفاده کند و نه به نفع ضدانقلاب باشد.
برای مذاکره به نوسود هم که رفته بود، سعی کرده بود انقلاب را معرفی کند. یعنی گفته بود جمهوری اسلامی این است و هیچ آزاری نمی‌خواهد به شما برساند و اگر مشکلاتی دارید بگویید. اینها هم که به او اشکال می گرفتند، مدرک نداشتند، فقط می‌گفتند چرا رفته و مذاکره کرده. می گفتند چرا فکر می‌کند ضد انقلابیون می‌توانند برگردند یا احتمالا می‌توانند آدمهای خوبی باشند. ایشان هم با همان اعقاد می‌گفت باید سعی کنیم ضد انقلاب را هدایت کنیم. در مواقعی موفق هم بود، کما اینکه یکی از کسانی که توبه کرد و برگشت، اولین شهید «نودشه» بود.
*سوال:ازدواج هم کرده بود؟
- تازه ازدواج کرده بود. با توجه به شرمی که از زحمات ایشان داشتیم، جرات نداشتیم مثلا بگوییم تو باید این قدر زیادتر در کردستان بمانی، می‌گفتیم شما نیایید، ولی بعد از یک مدتی پیدایش می‌شد. با این که تازه ازدواج کرده بود فقط 15 روز مرخصی خواست. ماه رمضان بود می‌گفت می‌خواهم بمانم و روی خودم کار کنم. باز نتوانست قبول کند و در همان ماه رمضان آمد منطقه. این حاکی از مسئولیت‌شناسی ایشان بود.
*سوال:یک سوال هم درباره موقعیت ضد انقلاب قبل از تشکیل قرارگاه حمزه و بعد از تشکیل آن دارم.
- (باخنده) این چه ربطی به شهید کاظمی دارد؟
*سوال:ببخشید! ممنون از صحبت هایتان.(1)
*(1): این مصاحبه عینا از نوار کاست ستاد کنگره شهیدای استان تهران پیاده شده است.
سالگرد شهادت سرلشکر پاسدار ناصر کاظمی فرمانده سپاه کردستان


[ شنبه 89/6/6 ] [ 3:18 عصر ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 5142
بازدید دیروز: 847
کل بازدیدها: 4929394