NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ
اخلاق آن چیز هایی است که اتفاقا در این فوتبال شما ندارید من دارم. گفتم من تا حالا اصلا راجع به این چیزها حرف نزدم، گفتم شما یک فوتبالیست بیاور، که خمس و زکات بدهد، نماز صبح بخواند، انفاق کند، یک فوتبالیست بیاور که هر روز برود دیدن باباش، یک فوتبالیست بیاور که هر هفته برود دیدن مرده اش، دیدن مادرش، یک فوتبالیستی بیاور که فک و فامیل اش جمع بشوند و خواهر برادرش از کنارش بهش برسند. گفتم یک فوتبالیست بیاور که روزه بگیرد. کی روزه می گیرد نماز می خواند؟ گفتم اصلا همچین چیز هایی نیست، گفتم ولی من لام تا کام اصلا راجع به این قضیه حرف نمی زنم?.
به گزارش جهان، خداد عزیزی مهاجم سابق تیم ملی فوتبال ایران با مشرق به گفتگو نشسته و به بیان خاطراتی از زمان بازی در مشهد و بعدها در تیم ملی و آلمان و آمریکا پرداخته است. مصاحبه تفصیلی وی را در زیر می خوانید:

 زندگی‌نامه مختصر خداداد عزیزی؟

متولد اول تیر 1350 در روستای چشمه ایلخی از توابع فریمان در استان خراسان رضوی هستم. دو دختر و یک پسر دارم؛ دختر بزرگم فاطمه 16ساله و دختر کوچکم معصومه نزدیک سه سال و پسرم امیرحسین هشت سال دارد.

 پسرتان هم به فوتبال علاقه دارد؟

هنوز کوچک است ولی فوتبال را خیلی دوست دارد.

 چطور شد وارد فوتبال شدید و از کدام تیم شروع کردید؟

پنج یا شش ساله بودم که به خاطر مشکلاتی که روستا داشت، سال 55، به مشهد آمدیم. روستای ما تقریبا هشتاد کیلومتری مشهد، پشت کارخانه قند فریمان است و از توابع فریمان محسوب می شود. پدرم همانجا مشغول به کار شد و ما محله رضاییه که نزدیک حرم هم هست ساکن شدیم. از همانجا به مدرسه رفتم و چون محله ما هم جنوب شهری بود و محله های جنوب شهری همه اش فوتبال خیابانی بود، تمام وقت بیکاری مان در خیابان به فوتبال می گذشت. دقیقا یادم می آید اولین باری که به صورت رسمی و با داور و به صورت جام و مسابقه بازی کردم، فکر کنم هشت یا نه سالگی در دبستان بود. آمدم راهنمایی و در مدرسه راهنمایی جزء تیم مدرسه بودم. کم کم در تیم محلی مان که سنم نیز یک مقدار بیشتر شده بود با بچه محل هایمان یک تیم محلی داشتیم به اسم شهدای رضاییه و با آنها بازی می کردم. ولی اولین بازی رسمی که در باشگاهی بازی کردم سال 67، هفده ساله بودم که رفتم ابومسلم و بازی کردم.

 اسم شما با ابومسلم عجین شده. هرجا اسم ابومسلم می آید اسم خداداد عزیزی هم هست.

فوتبالم را ابومسلم شروع کردم و اوجم را با ابومسلم گرفتم. همه چیزم را از ابومسلم دارم. از ابومسلم رفتم فتح دوران خدمتم را گذراندم، البته اجبارم کردند. به زور مرا بردند باشگاه فتح چون سرباز بودم. جدا از آن هم مربیگری ام را با ابومسلم شروع کردم. برای همین نسبت به این تیم حس خاصی دارم. البته در فوتبال ما معمولا همه چیز شعار است. همه شعار می دهند. حالا ما هم که زیاد بگوییم احساس دین می کنم می گویند دارد شعار می دهد. ولی واقعیت این است که ابومسلم در شرایط خوبی نیست و اصلا دوست ندارم در این شرایط در ابومسلم باشم ولی دیگر اجبار است.

 گفتند از ابومسلم استعفا کردید؟

اول فصل مدیر فنی بودم ولی الان تیم ما، مالک که نداشت کلا، مدیرعامل و هیئت مدیره هم ندارد. همه چیزش دست خودمان است. حالا به دوستان و این آشنا، آن آشنا زنگ بزن، هیئت فوتبال زنگ بزن، یک پولی جور می کنیم و مسافرت هایمان را می رویم. فعلا داریم امرار معاش می کنیم. داریم ابومسلم را به گونه ای کمک می کنیم چون اگر یک بازی دیگر نرویم حذف می شویم و می رویم دسته دو. داریم می گذرانیم که این تیم سقوط نکند. امیدوارم سقوط نکند چون شرایط اصلا خوبی ندارد. ابومسلم تقریبا شده گدا خونه!

 خوب به دوران جوانی برگردیم. شما تیم امید هم دعوت شدید از آن تیم خوب بگویید.

سال 68 یا 69 (مقدماتی المپیک 1992 بارسلون) زمان آقای حسن حبیبی به تیم امید دعوت شدم. آن موقع ابومسلم بودم. همزمان هم به تیم ملی بزرگسالان زمان آقای پروین دعوت شدم. آن تیم امیدمان خیلی تیم خوبی بود، فوق العاده بود. فکر کنم به خاطر تفاضل گل یا یک امتیاز بالا نیامدیم. آن هم به خاطر اینکه آن سال اصلا بازی تدارکاتی انجام ندادیم. یادم می آید با قطر بازی داشتیم. اولین بازی تیم امید بود. اولین بازیمان در قطر بود و 7 نفر از ما سرباز بودیم. خودم ظهر بازی رسیدم و بعداز ظهر بازی کردم. چون سرباز بودم اجازه خروج از کشور نداشتیم. رفتیم شیراز و فکر کنم از آنجا رفتیم قطر. ساعت یک ظهر رسیدیم و ساعت شش یا هفت هم رفتم داخل زمین. یعنی امکانات در حد صفر. بازی تداراکاتی اصلا نبود ولی تیممان خیلی خوب بود. تیممان تیمی بود که هرچه گذشت، بهتر جان گرفت. به این دلیل که هرچه بازی کردیم بهتر شدیم؛ اما متاسفانه صعود نکردیم و فکر کنم قطر بالا رفت.

 اشاره کردید به آقای پروین. ماجرای معروفی تان با آقای پروین درخصوص دعوت به تیم ملی چیست؟

دعوتم کرد و من هم رفتم. فکر کنم می خواستند به جام ملت های 92 ژاپن بروند. آن زمان نه علی دایی جزء دعوت شده های تیم ملی بود و نه کریم باقری. از نسلی که می شناسم، وقتی من دعوت شدم همه شان قدیمی بودند. رفتم تمرین تیم ملی و می خواستند بروند کویت یک بازی دوستانه داشتند که تقریبا 24 نفر مانده بودیم. دو نفر را آقای پروین قرار بود خط بزند. اولین جلسه که رفتم تمرین، وقتی چشمم افتاد به بازیکن های تیم ملی، واقعیتش وحشت کردم. سختم بود. 19 سالم بود، ولی بازیکن هایی که دیدم، فرشاد پیوس در خط حمله بود، صمد مرفاوی بود، مجتبی کرمانی بود، اصغر مدیر روستا بود، جمشید شاه محمدی بود. اصلا بازی به من نمی رسید. خودم هم می دانستم، یعنی شانس برای رقابت نداشتم. در خط هافبکمان خدا رحمت کند سیروس قایقران بود. مهدی فنونی زاده، سیدمهدی ابطحی و مجید نامجو مطلق بودند. در خط دفاع جواد زرینچه بود. مجتبی محرمی و حسن زاده بود.

محمد پنجعلی بود. اصلا تیم عجیب غریبی بود. اولین بازی که علی پروین من را بازی داد، دیدار برابر کامرون بود که تازه از جام جهانی برگشته بود؛ بعد جام جهانی 90. دقیقه 70 رفتم داخل که بیست دقیقه ای بازی کردم. آن تیم آنقدر خوب بود که اصلا شرایطی برای بازی کردن نداشتم. بازی دوم هم مقابل فکر کنم لوکومتیو مسکو یا اسپارتاک مسکو بود که بازی کردم و اتفاقا خوب هم بازی نکردم. بعد از آن رفتم پیش علی پروین گفتم آقا اینجا هم برایم زود است و هم سنم کم است. بعد علی پروین هم یک خصیصه ای داشت بازیکن جوان اصلا دعوت نمی کرد و من که در آنها جوان بودم اصلا نمی دانم چطور شد دعوتم کرد. آن زمان اصلا جوانی در تیم ملی وجود نداشت. جوانترین شان رضا رضایی منش بود که متولد 47 یا 48 است. خلاصه بعد از بازی شب در هتل آزادی رفتم به علی آقا گفتم نمی توانم و می خواهم بروم. به من گفت صبر کن برویم کویت اگر قرار است خطت بزنیم، آنجا خط می زنیم که گفتم نه علی آقا تصمیمم را گرفتم چون تیم قوی است و بازیکناش قوی هستند می روم. هر وقت بهتر شدم اگر دوست داشتید دعوتم کنید که دیگر علی آقا قبول کرد و رفتم.

 و این رفتن شد چهارسال بعد؟

متاسفانه فوتبال ما یک سری معضلاتی دارد که این بر می گردد به خصوصیات اخلاقی ما فوتبالیست ها. شد جبهه گیری و جنگ. گفتند برای پیراهن تیم ملی ارزش قائل نشد و پیراهن تیم ملی را تحویل داد؛ در حالی که خیلی صادقانه گفتم در حد این تیم نیستم. خودم را درحد فرشاد پیوس و صمد مرفاوی نمی بینم ولی آنها آمدند و یک برداشت دیگری کردند و رفتند و به قول شما شد چهار سال. 4 سال در بهترین شرایط فوتبالم اصلا دعوتم نکردند. البته مهم هم نیست چون نظر شخصی مربی است. این اتفاق بارها برای من افتاد. یعنی جام جهانی 98 بازی کردم. دو سال دعوتم نکردند به خاطر مشکلاتی که آقایان به هر دلیلی داشتند. یک بهانه ای شد که چهار سال دعوتم نکردند.

 سال 96 اوج شما بود، آقای مایلی کهن دعوت تان کردند؟

سال قبل از جام ملت های سال 96 آقای مایلی کهن دعوتم کرد. فکر می کنم یکی از تیم های رویایی فوتبال ما بود. در هر خطی واقعا یک سری مهره ها و ستاره هایی داشتیم که خودشان یک تنه یک تیم بودند. مثل عابدزاده، محمد خاکپور، کریم باقری، علی منصوریان، حمید استیلی، جلو هم که علی دایی بود. فکر می کنم آن تیم از لحاظ فنی با اینکه 96 شروعش بود اگر تیم کمی جوان تر بود تا 10 سال یکی از بهترین تیم های تاریخ ایران و آسیا می شد، ولی سن ها نسبتا بالا بود. یک عده جدا شدند مثل عابدزاده، خاکپور، حمید استیلی. حالا علی دایی تا 2006 بود ولی جدا شدن چند یار کلیدی کار را سخت کرد اما سال 96 همه کنار هم جفت و جور بودند. این هم کمک کرد بتوانم آنجا به شرایط خیلی خوبی برسم و بهترین بازیکن سال آسیا شوم.

 آن موقع ستاره زیاد داشتیم برخلاف الان که می شود گفت فوتبال بی ستاره ای داریم. تیم ملی ما بی ستاره است. مربی چگونه می توانست این همه ستاره را کنار هم نگه دارد؟

فوتبال اصلا عوض شده. فوتبالیست های ما آن موقع دوست داشتند ستاره باشند و می شدند. احمدرضا عابدزاده را یادم هست روزی سه جلسه تمرین می کرد؛ تمرین سخت. علی دایی در سخت ترین شرایط تمرین می کرد و بازی می کرد؛ با سر شکسته و بخیه زده و روده پاره. یا کریم باقری در بدترین شرایط تمرین می کرد، اصلا آدم تمرین کردن های اینها را می دید لذت می برد. الان فوتبالیست های ما نه تمرین می کنند و نه استراحت. با عده ای که هم اتاق بودم، مثل کریم، مثل علی، ساعت یازده شب می خوابیدیم. الان فوتبالیست های ما ساعت سه صبح تازه یادشان می آید قلیون بکشند. حالا بعد از ساعت سه چه اتفاقی می افتد معلوم نیست. به همین دلیل هم خودشان نمی خواهند ستاره باشند. جمع کردن این همه ستاره هم برای مربی ها همیشه سخت بود. ولی وقتی وارد بازی می شدند این ستاره ها خودشان بازی می کردند، خودشان بازی را جمع می کردند.

 به ماجرای معروف اختلاف شما با میروسلاو بلاژوویچ یا چیرو می رسیم. آیا واقعا اختلاف بر سر یک پیراهن بود؟

آقای بلاژوویچ، این آقایان ویچ ها و ساندویچ ها قضیه طولانی دارند. آقای بلاژوویچ زمانی که آمد، دعوت شدم به تیم ملی و رفتم. قضیه پیراهن ها را هر کسی یک جوری تعریف می کند متاسفانه.

 حالا از زبان خودتان می شنویم ...

در ایران هرکس یک طوری تعریف می کند. آن روزی که به گفته آقایان سر پیراهن با آقای بلاژوویچ دعوایم شد، دعوایی نبود. آخرین روز تمرین بود و با تیم صنعت و معدن بازی داشتیم؛، بازی دوستانه بود. قرار بود چهار روز تعطیل کنند و برویم اردوی اتریش برای مقدماتی جام جهانی 2002. خلاصه بلاژویچ همه ما را جمع کرد و ترکیب را خواند و من را نیمه اول در زمین نگذاشت. یازده نفر را خواند و روی یک میز بیضی شکل بود، لباس های بچه ها را گذاشته بودند بعد گفت بروید لباس هایتان را بردارید. اتفاقا افشین پیروانی هم بغل دستم نشسته بود، افشین هم بازی نمی کرد. اینها رفتند لباس ها را برداشتند. نمی دانم چه شد آخر از همه از جایم بلند شدم و رفتم دیدم اصلا لباسی نیست. بعد حاجی ابراهیمی تدارکات تیم ملی آمد، حاجی شاهد زنده است، گفت چه شده؟ گفتم حاجی لباس؟ به ما لباس نمی دهید؟ بعد حاجی گفت که مگر به شما لباس ندادند؟ گفتم نه. بچه ها داشتند می رفتند سوار اتوبوس شوند. یک دفعه حاجی دوید دم در و نمی دانم چی شد که بلازویچ و چلنگر مترجمش و همه برگشتند.

گفتند چه شده؟ گفتم چیزی نشده آقا. حاجی ابراهیمی گفت آقا وقتی می گویم بگذارید لباس ها را تقسیم کنم برای این می گویم. بعد بلاژوویچ گفت چی شده؟ چلنگر هم داشت ترجمه می کرد. گفتم چیزی نشده لباس به من ندادید.، بلاژویچ گفت خودم می دهم یک لباس برایت بدوزند. گفتم نگفتم برایم لباس بدوزی، لباس خودم را به من بده. گفت لباس شما، شماره اش چند است؟ گفتم یعنی نمی دانی شماره من چند است؟ شماره مهدی مهدوی کیا را می دانی، شماره علی کریمی و کریم باقری را می دانی. علی دایی و منصوریان و این و آن را می دانی، فقط شماره من را نمی دانی؟ بعد گفت شماره ات چند است؟ گفتم یازده. بعد گفت دست کی است یازده؟ فیلمش بود. دست رحمان رضایی بود، از رحمان گرفت و داد به من. هیچی ما هم رفتیم سر بازی و نیمه اول تمام شد و نیمه دوم هم گفت گرم کن و رفتم داخل. من را پشت فوروارد گذاشت و اتفاقا خیلی هم خوب بازی کردم. بعد مسابقه هم رفتیم دوش گرفتیم و شام و بعد از شام هم بچه ها بروند خانه شان. شام را خوردم و همه داشتند می رفتند به رضا چلنگر گفتم به بلاژوویچ بگو پنج دقیقه کارش دارم. بلاژ گفت چه کار داری؟ گفتم می خواهم بروم. گفت کجا می خواهی بروی؟ گفتم راستش نمی توانم با شما کار کنم؛ سختم است. بلازویچ گفت تازه بازیسازم (پلی میکر) را پیدا کردم، کجا می خواهی بروی. گفتم 10 سال است در فوتبال ایرانم، تازه من را پیدا کردی؟ گفت آنجا بازیکن گم شده ام تویی. گفتم دعوایمان می شود و فلان. گفت هرجور راحتی. با او دست دادم و خداحافظی کردم و آمدم بیرون. این کل ماجرا بود.

بعد گفتند نمی دانم کودتا شده. یکی گفت ساکش را بلاژوویچ انداخته بیرون. داشتم می رفتم سه دقیقه نشد از رادیو ورزش زنگ زدند آقا بلاژویچ ساکت را پرت کرده بیرون؟ گفتم بلاژویچ؟ بابای او هم نمی تواند ساک من را بیرون پرت کند. این قضیه ما نه سر پیراهن بود و نه سر چیزی بود؛ ولی گفتند سر پیراهن و شماره یازده است. آمدم پاس سال 80، محسن گروسی پاس بود، شماره 11 بود و 12 پوشیدم، شماره پیراهن اصلا برایم مهم نبود. ابومسلم 12 بودم و بعد 10 بودم. در النصر امارات 12 بودم یعنی اینکه روی یک شماره زوم کرده باشم نبوده ولی اینکه یک مربی تیم ملی با سیاه کاری بگوید شماره شما چند بود؟ بعد تو همه شماره ها را می دانی و فقط شماره من را نمی دانی؟ جالب این است بعد از این اتفاق که افتاد، آقای کتیرایی و آقای فائقی زنگ زدند که ما یک جلسه ای با صفایی فراهانی بگذاریم شما را آشتی بدهیم. به خاطر تیم ملی گفتم باشه.

بعد از ده، پانزده روزی که تیم رفته بود اتریش. رفتیم پیش صفایی فراهانی که نشسته بود در فدارسیون. فائقی و کتیرایی گفتند حاجی قضیه را حل کن و خداداد به تیم ملی کمک می کند و حیف است وقتی هست، در جنگ و دعوا باشیم. بعد جالب است که صفایی گفت: تیم اتریش است. بلازژویچ که برگشت با او صحبت می کنم.

ولی اصلا بلاژوویچ از روزی که آمده بود اینجا فکرش مسموم بود، یعنی صفایی می گوید اولین جلسه ای که دیدمش گفت همه چیز اینجا خوب است؟ و ما هم گفتیم خوب است و شروع کن. می گفت می گویند یک شماره یازده شما دارید خیلی یاغی است. یک همچین چیزی! صفایی گفت بهش گفتم همچین چیزی نیست. یک سری اخلاقیات و خصوصیات خودش را دارد. اگر تیم ملی در اردویی یا در هتلی غذا سرد باشد، خیلی صدایشان در نمی آید ولی این صدایش در می آید. اخلاق خاص خودش را دارد اما بعدش هم دیگر خود صفایی فراهانی دوست نداشت پیگیر این قضیه باشد چون بعد از جام جهانی 98 یک مقدار با ما سر آن سه میلیون فرانک سوئیسی که گرفته بودند و من گفتم چه کار کردید مشکل داشت.

 حالا چه شده بود این سه میلیون فرانک؟

تیم که می رود جام جهانی مثل الان یک پاداشی به تیم هایی که می آیند به مرحله مقدماتی می رسد. امسال فکر کنم برای صعود 8 ملیون دلار دادند. آن موقع آن موقع سه میلیون فرانک سوئیس بود. تیم رفت جام جهانی و من رفتم سر بازی کلن، در تیم کلن دو بازیکن تیم ملی رومانی داشتیم. یکی هم از کرواسی داشتیم. آنجا بحث همین چیزها شد. اینها که به جام جهانی صعود کرده بودند عنوان کردند همه تیم هایی که آمدند جام جهانی بازیکن هایشان درصدی از این پول به آنها تعلق می گیرد و قانون است. خلاصه رفتیم جام جهانی و در آنجا با آقای صفایی فراهانی یک جلسه ای بود. به او قضیه را گفتیم که آقا این همه جای دنیا عرف است وقتی یک تیم می رود جام جهانی بازیکن ها تیم را آورده اند و به ما هم پاداش هایمان را بدهید.

جالب اینجاست که بعضی کشورها بیشتر هم گرفته بودند. مثلا آمریکایی ها 60 درصد گرفته بودند. سال بعدش رفته بودم آمریکا سال 1999 آنجا شنیدم. رومانیایی ها 45 درصد گرفته بودند. می گفتند در یک جلسه ای با رئیس فدراسیون و اسپانسر به توافق می رسیم. اصلا می گفت اسپانسرهایی که برای تیم ملی آلمان می آید مثل بنز. ما دو تا نماینده مان، کاپیتان و یک نماینده مان در این جلسه می نشینند. به بازیکن هم تعلق می گیرد چون دارد آن لباس را می پوشد و به فدراسیون ربطی ندارد. اگر من و چهار تا فوتبالیستی که در تیم ملی بودیم تیم را نبریم جام جهانی، تو که با بقیه نمی توانی بروی. همین را ما در جلسه به آقای صفایی فراهانی عنوان کردیم که باید درصدی از این سه میلیون فرانک باید به بچه ها تعلق بگیرد. عملا هم من گفتم. من که در آلمان دارم بازی می کنم نیازی ندارم. یک پیش قرارداد دارم و ماهی 25 هزار مارک می گیرم. شما نهایت زور بزنی همین 25 هزار مارک را بتوانی به بازیکن ها بدهی که حقوق یک ماهم است. من بازی به بازی دارم پاداش می گیرم و حق بازی می گیرم. من نیازی به آن پول ندارم ولی برخی مانند علی لطیفی خانه اجاره ای دارد، شما اگر 20 درصد30 درصد به او بدهید مشکلش برطرف می شود.

 آیا این درست بود در مورد مایلی کهن که گفته بود نماز و زیارت برای تیم اجباری است؟ یا نظمی بود که به تیم می داد چون بعضی ها می گویند این نظم بود، به هرحال یک نظمی ایجاد شده بود.

حاجی مایلی را خیلی دوست دارم. در دورانی که برایش بازی کردم شاید اگر بحث فقط فوتبال بود، الان نباید بگویم حاجی مایلی خیلی به من کمک کرده یا من حاجی را دوست دارم چون خیلی از بازی ها حاجی مرا در در شرایط خوب و بد تعویض می کرد. خودش هم می داند. دو سه تا مسابقه هم مرا بازی نداد که مردم او را تحت فشار گذاشتند؛ خصوصا در دیدار برابر عربستان که در آنجا باختیم. ولی همیشه از حاجی به نیکی یاد می کنم چون اعتقاد دارم دورانی که او بود، نظم و انضباط تیم ملی خیلی خوب بود. با خصوصیت اخلاقی که داشت طوری برخورد می کرد که بازیکن ها حساب کار خودشان را می کردند. از احمد رضا عابدزاده بگیر، علی دایی، کریم باقری، گنده هایمان حساب کار خودمان را داشتیم که آقا نظم یعنی نظم. این که می گویند زیارت عاشورا من که یادم نمی‌آید اما بحث این را داشتند که برای عزاداری ها برویم. فکر می کنم وقتی تیمی می رود برای جام جهانی یا مسابقاتی مثل جام ملت ها آنجا جایی نیست که بازیکن ها را به زور در این قضیه ها بیاوری. بازیکنی که اعتقادات دارد، دارد؛ شما بخواهی نخواهی می آید، مثلا تیم امید را در کمپ تیم ملی دیدم که اینها را به زور ظهرها می گفتند بیایید نماز جماعت. بیایید حتما بخوانید. از نظر من نماز خواندن یک چیز شخصی است. اگر کسی بیاید راجع به دین صحبت کند من علامه دهرم در میان فوتبالسیت‌ها چون پدربزرگ من آخوند بوده، دایی ام آخوند است. یک آخوندزاده‌ام، ولی هیچ وقت رو نکرده‌ام چون مال خودم و شخصی است. اینکه می گویم بحث دینی می شود بیاید یک نفر بنشیند، من راجع به دین از برخی طلبه هایی که دارند درس می خوانند بهتر صحبت می کنم چون بلدم. هفت هشت سالم بوده، به من گفتند اصول دین بدان اول که پنج است، تو را دانستنش بهتر ز گنج است. این‌طوری به من یاد داده اند. یا امام اولی خوانم علی را، شهنشاه عرب نامش علی را ... شعرهایی که مربوط به منطقه خودمان است. اینجوری بودم از بچگی. هیچ کس هم به من نمی گوید نماز بخوان یا نخوان. به نظر من اینها را نباید در فوتبال دخالت بدهند. حاجی مایلی یک سری چیزها داشت که مثلا من نمی پسندیدم. اما از لحاظ نظم و انضباط تیمی از لحاظ یکسان بودن بازیکن ها که در فوتبال ما الان وجود ندارد و تبعیض قائل می شوند. مثلا خداداد عزیزی دیر می آید، عیب ندارد. خداداد زیاد می خورد عیب ندارد آن یکی نباید زیاد بخورد، ولی حاجی مایلی اینطور نبود. حاجی همه را به یک چشم نگاه می کرد. در فوتبال ما بحث فنی به نظر من تاثیری ندارد؛ ولی انضباط تیمی که زمان مایلی کهن وجود داشت تک بود. اصلا یکی از دلایلی که تیمش نتیجه گرفت همین بود چون یک تیم یک دست و با نظم داشتیم. آن اختلافی که با علی به وجود آمد، اصلا در جریانش نبودم که چه شد. حالا بعدش اگر کانال های سیاسی به وجود آمد آن را نمی دانم.
 شما گفتید خیلی کار اقتصادی نمی کنید، اما خیلی معروف بود که برج های مالزی و ایران خودرو مشهد مال خداداد است؟

اتفاقا به این دلیل است که می گویم کار اقتصادی نمی کنم. سال 77 آن موقع حدود 250 میلیون تومان از آلمان آوردم ایران، آن موقع هنوز آلمان داشتم بازی می کردم. مال یکی از قسط های قرار دادم بود. خلاصه روی حرف بابامون نمی توانیم حرف بزنیم. هرچه می گوید وحی منزل است برای ما، گفتیم بحثمان این بود که ملک و املاک بگیریم. آن موقع بهترین خانه های مشهد 30 میلیون تومان بود که الان سر به فلک کشیده. داداشم هم رفته بودند سه تا خانه دیده بودند بغل هم سه تا 500 متری، جای خوب مشهد مثلا سه تا 30 میلیون مثلا قیمیت هایشان این بود. نمی دانم چه شد بابام گفت نه یک کارخانه بزنیم که یک عده بروند سرکار خانواده شان نان بخورند. خلاصه از طریق ایران خودرو در مشهد یک کانال زدند که 51 درصد یک کارخانه ای را تاسیس کردیم؛ کارخانه ای که قطعاتش در ایران تولید نمی شد. قطعات خودرو؛ یک سری قطعاتی بود عایق، برای پشت موتور که صدای موتور می آمد داخل، پشت در ها می خورد. این ها اصلا ایران تولید نمی شد، عایق های مگنتیش اصلا نبود و از خارج ایران وارد می کردند، ما داداش مان شراکتی رفتند کره و ماشین آلاتش را خریدند و همه کارهایش را کردیم و این کارخانه تاسیس شد، ما دو سال و نیم دنبال مجوزش می دویدیم که یک مجوز به ما بدهند، یک عده به ما نمی دادند. مثل الان که رابطه ای است نمی دادند. مثلا 14 تا استاندارد جهانی داشت ما دوازده تا داشتیم دو تا نداشتیم، دو تا شرکت بودند مثلا رقیب ما بودند، آن ها قدیمی بودند یکی تبریز، یکی اصفهان، آن ها از 14 تا استاندارد 2 تا داشتند آن ها مشکلی نداشتند ما از 14 تا 2 تا نداشتیم مشکل داشتیم. خلاصه اینکه برای اینکه از این دو تا شرکت که یک مقدار از سهامش دست بچه های ایران خودرو بود، یک شب افطار با آقای دادرس پیش آقای غروی که آن موقع مدیر ایران خودرو بود رفتیم خوب آقای دادرس جام جهانی با ما بود، رفتیم انجا و گفت چه شده،گفتیم ما دوسال است شرکت مان تاسیس شده است کارخانه را زدیم داریم تولید می کنیم می آید پیش شما، مجوز نمی دهند، می گویند دو تا استاندارد ندارد، گفتم آقا چی است بگویید تایید کند برود. گفتم آقا اوکی اش کنید تولید کنیم بیایند ببرند. گفت عیب ندارد این 75 درصد مال پیکان. آن موقع پیکان خیلی تولید می شد. عایق ها را بدهید شرکت خداداد انجام شود. گفتیم اگر 75 درصد به ما بدهد دیگر مشکلی نداریم و عالی است. آقا این نامه را نوشت از این دست به آن دست دادند شد 60 درصد. بعد شد 50 درصد تا رسید نامه به روز آخر شد 25 درصد. داداشم هم بود. خودم آلمان بودم. دیدیم نه بابا نمی شود در این مملکت کار اقتصادی کرد؛ کاری که تولید باشد نمی شود انجام داد. سال 80 فروختمش به یکی از کارخانه دارها، 240 میلیون سال 76 را شما سال 81 بفروشی به 400 تومان آن هم چکی!

 حالا چرا برنگشتید به آلمان یا آمریکا؟ چون بعضی بازیکنان ما فوتبالشان تمام شد رفتند آمریکا.

آن سالی که آمریکا بودم، به من پیشنهاد دادند سه ساله قرار دادم را با سن خوزه تمدید کنم. یعنی سه سالش کنم. ولی قرارداد من 600 هزار دلار بود. گفتند مبالغمان را آوردیم پایین تا 300 هزار دلار که قبول نکردم. آن موقع سخت تر بود، الان نسبتا فوتبالیست های ما خیلی هایشان رفتند گرفتند به من گفتند بهت گرین کارت بهت می دهیم و بعد 5 سال هم سیتیزن. واقعیتش این است که نمی توانم خارج از ایران زندگی کنم.

 چرا؟چه کار هایی اینجا می کنید که بیرون از ایران نمی شود؟

اول بابام است. هر روز هم که مشهدم صبح بیرون می روم یه سر به بابم می زنم. 20 دقیقه نیم ساعت پیشش می نشینم. از همه مهم تر و در درجه اول آن است. الان مشهد بابام قسمت جنوب شهر و نزدیک حرم است. یک سالی رفتیم قسمت بالاتر که آنجا خانه هایش بزرگ تر است. نشد. دوباره ما را برگرداند همانجا پایین سمت حرم.

 هنوز آنجایید؟

الان هم دوباره برگشتیم سمت حرم نزدیک بابام. یک سالی بالا بودیم دیدیم نمی شود مدام غر می زند آنجا تنهایی. الان صبح که از خانه می آییم بیرون دو تا کوچه پایین تر می رویم نیم ساعت بیست دقیقه پیشش می نشینیم. بعد هم می رویم خانه. بزرگ ترین مشکلم این است. اصلا بیرون از ایران زندگی کردن برایم سخت است. خانواده ام، خواهرم، برادرهایم و یک سری وابستگی های خاص دارم. بعد هم بچه هایم نمی توان بیرون از ایران زندگی کند، حالا مثلا آمریکا را می گویی. خانم من محجبه است. آنجا برایشان سخت است.

 در فوتبالیست ها بیشتر به یک ثروتی که می رسند بهترین جاهای شهر زندگی می کنند، این اتفاق برا ی شما نیافتاده شما را اذیت نمی کند؟ چون مثلا می گویند شما با آن گذشته فرق می کنی، مثلا گذشته شاید شما ماشین نداشتی، الان یک ماشین داری. این تو منطقه پایین می روی اذیت نمی شوی؟

آنجا منطقه قدیمی ماست. همانجا بزرگ شدم. همه می شناسند من را. یک مطلب خیلی خوبی، در یک روزنامه ها نوشته بود. داشتم می خواندم: خداداد در محله ای زندگی می کند که ماشین های مدل بالا آنجا نمی آید ولی چون همه می شناسند و همه همسایه اند و دوست و رفیق اند. اتفاقا اصلا مشکلی با این قضیه ندارم. بعد هم می توانی پایین شهر خوب زندگی کنی. ربطی به این ندارد که شمال شهر خوب زندگی کنی. آن چیزی که برایم مهم است مجموعه خانواده خودم است. بچه هایم و خانواده خودم و بابام. در کنارش برادرهایم همه مان مثلا در یک مجتمع چهار واحدی هستیم، که سه تا برادریم با هم و یک نفر هم غریبه است. دو تا کوچه پایین تر بابام است، دو تا کوچه ان طرف تر خواهرم است، دو تا کوچه آن طرف تر داییم است، چهار تا کوچه آن سمت تر پسر دایی ام است، همه فک و فامیلا همه آنجاییم، جایی که من بودم نیم ساعت 40 دقیقه تا خانه من راه بود، نه این ها می توانستند بیایند حالا گاهی من می آمدم ولی خب سخت بود.

 اسم منطقه تان چیست؟

طلاب. همه طلبه هستند. (باخنده)

 وقتی به حرم مطهر امام رضا(ع) می روی به خاطر عکس و امضا اذیت نمی شوی؟

چرا اما ما مشهدی ها زیاد نمی رویم تا زوار بروند و شلوغ نشود. از دور سلام می دهیم (باخنده). خادم حرم آقا هستم و چند سال پیش ساعت 2 شب رفتم سر کشیکم و رفتم نزدیک ضریح زیارت کردم و آمدم نشستم یکدفعه عده ای از بچه مدرسه ای ها که برای اردو آمده بودند من را دیدند و دور من شلوغ شد و یک آقایی ترش کرد و گفت چرا پشت‌شان به ضریح است و این تقصیر شماست من هم گفتم به من چه ارتباطی دارد جوان هستند و آمدند زیارت و یک عکس هم می خواهند بگیرند، من که نمی توانم بگویم برید بیرون. باشه من شلوغ کردم الان میرم دیگه هم نمیام. امام رضا می بخشد شما نمی بخشید. دیگر هم نرفتم خادمی چون شلوغ می شود.

[ چهارشنبه 92/11/30 ] [ 7:28 عصر ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 23330
بازدید دیروز: 45846
کل بازدیدها: 5175467