NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
«لیلةالرغایب» یلدای مومنان
تو خود بهتر میدانی که امشب سراسر شور و شعوریم و سپاس میگوییم تو را که رجب را به ما هدیه دادی، در این بهار عبادت قلبمان را چنان از آن خود کن که به غیر از تو نیاندیشیم. سمانه روشنایی؛ شب آرزوها در راه است، بارت را ببند، گناهان و بدیها را جای بگذار و فقط با دلی مملو از پاکی و دوستی به سوی معبود خویش برو. آرام قدم بردار این جاده طیب و طاهر است، فرشتگان امشب از آسمان به زمین آمدهاند تا آرزوهایت را بر دوش کشند و به خالقت برسانند. چه چیزی برای آرزو کردن داری؟ حرفهای پوچ دنیایی را کنار بگذار، دلت را محکم بتکان و نفسی عمیق بکش و با تمام وجودت بهترینها را آرزو کن، چیزی که سربلندت کند و روحت را صیقل دهد. به این بیاندیش، همیشه وقتی که در شب سیاه دلت به دنبال روزنه نور به این سو و آن سو میزنی به دنبال چه هستی؟ آری آرامش بخواه از معبودت، از او بخواه که با یادش آرامت گرداند و نعمت خودشناسی و خداشناسی ارزانیت کند. به یاد بیاور که گاه چه کودکانه از او چیزی را میخواهی که انتهایش پاییزیترین راه است و چه زود یادت میرود که روزی عاجزانه آرزویش را میکردی، پس این بار با خلوص نیت و صاف و زلال باش. معرفت را از خدا بخواه تا مانند خیلیها دلت را غرق عشقی ناب کند آنقدر که سیراب شوی و تنها عطشت گفتوگو با خالق خوبیها باشد و بس. *پیش به سوی دلهای خدایی دستهایشان رو به آسمان است، چشمهایشان خیس از اشک، بر لبهایشان نام خدا جاری است و آرام زیر لب زمزمه میکنند، «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه» و ادامه میدهند و در دلهایشان غوغایی به پاست که آن را میشود از نگاهشان فهمید. یک نفر از گروه تسبیحها را بینشان تقسیم میکند، ذکر میگویند و چشمانشان رو به آسمانی است که خالقش همه را میبیند و تقدیرمان به دست او رقم میخورد. هفت دختر تقریبا جوان که در کنار درس و دانشگاه برنامهای معنوی برای خود تدارک دیدهاند و آنقدر جمعشان صمیمی و گرم است که دلت میخواهد بینشان بنشینی و حرفهایشان را بشنوی. نماز خواندهاند و در گوشه شبستان امام خمینی(ره) حرم حضرت معصومه(س) مشغول نیایش با خدای خویش هستند. روز بزرگی است امروز اول ماه رجب، و شب آرزوها، اما اینها از صبح میهمانی معنوی به پا کردهاند و فاطمه که به نوعی سبب خیر شده و این گروه را راه انداخته میگوید: از یک هفته پیش برنامهریزی کردیم تا در روز اول ماه رجب به حرم حضرت معصومه(س) بیاییم. وی ادامه میدهد: قرار گذاشتهایم تا از این جا به سمت مسجد مقدس جمکران برویم و شب آرزوها را در آنجا بگذرانیم و راس دعاهایمان ظهور برای حضرتش باشد. فاطمه با بغضی که در گلویش پیچیده از حس و حال معنوی این روز میگوید و چشمانش پر از اشک میشود و شور و اشتیاق در گفتههایش موج میزند. وی در ادامه میگوید: سال گذشته دقیقا چنین روزی دور هم جمع شدیم و عهد بستیم تا هر هفته برنامه معنوی و زیارت داشته باشیم و خوشبختانه تا به امسال سر قولمان بودهایم و تغییر را در وجود خود احساس کردهایم. شاید همه به این سئوال پاسخی ندهند ولی از فاطمه میپرسم که چه آرزویی داری؟ بغضش میشکند و اشک از چشمانش سرازیر میشود و میگوید: اول ظهور آقا امام زمان(عج) و در کنارش شفای همه بیماران به ویژه دختر پنج ساله خواهرم که از بیماری سرطان رنج میبرد. بیاید دستهایمان را رو به آسمان بلند کنیم، عاجزانه و ملتمسانه شفای بیماران را آرزو کنیم، کسانی که مدتهاست بر تختهای بیمارستانها بوده و دلشان به دعای ما خوش است. بیایید لحظهای چشمهایمان را روی هم بگذاریم و با معبود خویش از آرزوهایمان بگوییم. پروردگارا! در شب آرزوها راه تنگ و تاریک گناه را بر ما ببند و راه منیر و و روشنی که هدایت تو در آن است بر ما بگشای. خدایا! ما را از ظلمات راههای ذلالت نجات بخش و به روشنای طریق هدایت خویش راهنمایی کن. معبودا! در مقام کسی ایستادهایم که تمام نعمتهای تو را لمس کرده ولی شاکر نبودهایم، تویی آن بخشنده مهربان و تویی آن که بال فضل بر کائنات گشودهای و سایه لطف بر بندگان گستردهای. خدایا تو که ما را فراخواندهای، تو که ما را به درون پذیرفتهای در این شب آرزوها ما را در کنار خویش بنشان و جرعهای از دریای رحمتت بر ما بنوشان. تو خود بهتر میدانی که امشب سراسر شور و شعوریم و سپاس میگوییم تو را که رجب را به ما هدیه دادی، در این بهار عبادت قلبمان را چنان از آن خود کن که به غیر از تو نیندیشیم. آخر چگونه تو را نخوانیم در شبهایی که از آن توست در فصلی که به نام توست و در ماهی که خود بندگان را به عاشقانه گریستن بر آستانت فرا خواندهای. یا رب! پرده غفلت از جانمان بردار و یاس حقیقت را بر سطور جانمان حک نما، ما را که با تو شادیم پریشان مگردان. آمین یا رب العالمین [ پنج شنبه 93/2/11 ] [ 10:50 عصر ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|