جهان فندک نحس تو را خوب می شناسد
و جیب لعنتی ات را
که آتش چپانده ای در آن.
تا به جای تو فکر کند![شعر: تو چنان احمقی که اصرار داری ابراهیم را باز به آتش بیفکنی](http://www.irupload.ir/images/tnmccszod61kmnp3dass.jpg)
و تصمیم بگیرد کلمات ِ بهار را بسوزاند.
لبه ی کلاهت را ببر بالاتر دلقک!
تا همه ببینند
تو تکراری ترین حشره ای هستی
که جهان می شناسد!
رو به دوربین می گیری ورقه ای را
و نمرود ناامید به هیزم های تو می نگرد
ورقه ای را بلند می کنی
و کلمات ِ مریم از مردم ِ شهرت رو می گیرند
ایستگاه هواشناسی بی بی سی
از پیش بینی نوح عاجز است
خیلی زود
سنگینی آن برگه ی چند گرمی
له ات خواهد کرد
و فندک نحست هر چقدر هم ارزان خریده باشی اش
گران تمام می شود برایت!
کلمات ِ بهار نمی سوزند
کلمات ِ بهار بر چهره ی سیاهان می وزند
و بر دست های زنان و کودکان
و بدون آنکه شرافت خود را به شرکت های کشورت بفروشند
در قاره ها و جزیره ها و شهرها
از میان دره ها و فلات ها
عطر خود را منتشر می کنند
کلمات بهار این گونه اند حشره ی بی ارزش!
شبکه های خبری کشورت
چنان احمقی از تو ساخته اند
که اصرار داری
ابراهیم را باز به آتش بیفکنی